أین عمار......!

امروز وظیفه همه روشنگری است! تکلیف امروز ما:حماسه سیاسی...حماسه اقتصادی

أین عمار......!

امروز وظیفه همه روشنگری است! تکلیف امروز ما:حماسه سیاسی...حماسه اقتصادی

ناگفته‌های زندگی آیت‌الله خامنه‌ای

 
مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین مروی 
حضرت آیت الله سیدعلی خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در زندگی شخصی و سلوک فردی خود چگونه رفتار می کنند؟ چند فرزند دارند؟ فرزندانشان چه می کنند؟ غیر از رسیدگی به امور حکومتی، رهبری اوقات خود را چگونه می گذرانند؟ خوراکشان چگونه است؟ و .... از جمله پرسشهایی است که یافتن پاسخی برای آنها، شاید برای همه ما بسیار جالب باشد.
بیشتر ما، در طول 20 سال گذشته که آیت الله خامنه ای رهبری انقلاب را در دست داشته و پیش از آن نیز در مقام رییس جمهوری و دیگر سمتها، ایفای نقش کرده اند، از طریق دیدگاهها، سخنرانیها و برخوردهای ایشان در مجامع عمومی و سفرهای مردمی، چهره رسمی رهبر معظم انقلاب را به خوبی شناخته ایم، اما کمتر دیده شده است که از پشت پرده زندگی رسمی ایشان مطلبی منتشر شود.
برای یافتن پاسخ پرسشهای فوق به سراغ حجت الاسلام والمسلمین "احمد مروی" رفته و پاسخهایی جالب گرفته است.
وی از دوران نوجوانی با حضرت آیت الله خامنه ای آشنایی و ارتباط نزدیک دارد و از 19 پیش تاکنون نیز در مقام معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام معظم رهبری، از نزدیک واقعیتهای زندگی ایشان را دیده است.
این مصاحبه خواندنی را پیش رو دارید:
- بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم. جناب آقای مروی! از حضرت‌عالی که قبول زحمت فرمودید و در این گفت‌وگو شرکت کردید، متشکرم. طبعا خوانندگان در ابتدا باید نسبت شما و نوع ارتباطتتان را با دفتر مقام معظم رهبری بدانند؛ از این منظر که نشان داده شود که سخنان حضرتعالی و حرفهای شما مستند است.
اگر ممکن است ابتدا این ارتباط را تبیین بفرمایید.
بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم. از جناب‌عالی و دوستان محترم که قبول زحمت فرمودند، تشکر می‌کنم. از اینکه برای معرفی بیشتر مقام معظم رهبری به جامعه، چنین ویژه‌نامه‌ای را ترتیب داده‌اید و از این ابتکار و از این طراحی که انجام شده، تشکر می‌کنم. البته من خودم را حقیقتاً قابل این نمی‌دانم که بخواهم در مورد شخصیت مقام معظم رهبری صحبت بکنم. خودم را کوچکتر از آن معنا می‌دانم. من تقریباً از اواخر سال 68 افتخار همکاری در دفتر مقام معظم رهبری را پیدا کردم؛ تقریباً حدود هشت ‌‌ نه ماه که از دوره‌ رهبری ایشان می‌گذشت. بنده در قم، مشغول درس و کارهای طلبگی‌ام بودم که به امر ایشان و با عنایت و نظر مبارک خود ایشان، این افتخار نصیب این حقیر شد که همکاری را در دفتر شروع کنم و در خدمت ایشان باشم. البته قبل از انقلاب هم، از دوره‌ تقریباً نوجوانی خدمت ایشان در مشهد بودیم و ارادت داشتیم. در سخنرانی‌های ایشان در مسجد امام حسن، در مسجد کرامت و جلساتی که در منزلشان داشتند، خدمتشان می‌رسیدیم. ما از همان دوره‌ تقریباً نوجوانی ارادت به ایشان و ارتباط داشتیم. حتی یادم هست ایشان با مرحوم پدر و مرحوم اخوی ‌ما آشنا بودند و گاهی منزل ما تشریف می‌آوردند و ارتباط، ارادت و آشنایی ما با ایشان به سالهای تقریباً 53-52 برمی‌گردد. ولی ارتباط کاری‌مان از تقریباً اسفند یا بهمن 68 شروع شد که اینجا در معاونت ارتباطات حوزه‌ای، در خدمت ایشان هستیم.
- تمام این مدت، همین مسئولیت را داشتید؟
نه‌خیر. در آن سالها دفترمقام معظم رهبری، هنوز این چارچوبی را که الان دارد، نداشت. به تدریج این چارچوب و این ساختار برای دفتر به وجود آمده است. در قسمتهای مختلف کار می‌کردیم، تا دفتر تقریباً شکل گرفت و ساختار خودش را پیدا کرد و الان تقریباً پانزده‌ شانزده سال می‌شود که مشخصاً در همین بخش، مشغول انجام وظیفه هستم.
با توجه به آشنایی‌ که با مقام معظم رهبری از سالهای قبل از انقلاب، قاعدتاً از دوران ریاست جمهوری ایشان هم اطلاع دارید، الان هم که از نزدیک شاهد قضیه هستید، در زندگی شخصی ایشان، از نظر سادگی و میزان برخورداری از امکانات مادی و امثال این سری مسائل، چه تغییراتی را می‌بینید؟ آیا واقعاً تغییری در زمان رهبری ایجاد شده است یا نه؟
من یکی آن سلوک و نوع رفتار خود حضرت آقا را عرض می‌کنم و یکی مسئله‌ زندگی شخصی ایشان را. یکی از چیزهایی که از اوّل برای من خیلی جالب بوده و همین برخوردهای حضرت آقا است که بنده و امثال بنده را مجذوب کرد، آن روحیّه‌ صمیمی مقام معظم رهبری است که با افراد، خیلی صمیمی، خیلی راحت و بدون تکلّف برخورد می‌کنند. این را ما هم قبل از انقلاب شاهد بودیم، هم بعد از انقلاب و هم در دوره‌ رهبری حضرت آقا. هیچ فرقی از این جهت نکرده است. من یادم هست سالهای 53 یا 54، قم طلبه بودم، می‌خواستم مشهد مشرف بشوم. ایّام تعطیلی حوزه بود و ما هم مشهدی بودیم و باید به مشهد می‌رفتیم. اخوی ‌من آقای شیخ هادی مروی گفتند شما اگر می‌خواهید مشهد بروید، نامه‌ای هست از آیت‌الله پسندیده‌ اخوی و وکیل حضرت امام در قم‌ این نامه را بگیرید و در مشهد، به حضرت آقای خامنه‌ای بدهید. 
بنده این نامه را گرفتم و بردم مشهد. هنوز به تنهایی منزل ایشان نرفته بودم و خجالت می‌کشیدم که تنهایی بروم. در چهارراه شهدا‌ چهارراه نادری آن روز‌ که مغازه` دایی‌ام آنجا بود، حضرت آقا را دیدم که از آنجا عبور می‌کنند. از مغازه بیرون آمدم و رفتم سلام کردم. عرض کردم من فلانی هستم و از قم نامه‌ای را آیت‌الله پسندیده دادند که خدمتتان تقدیم کنم. فرمودند نه، این را اینجا به من نده؛ چون حتماً اینجا مأمورین هستند و دائماً من تحت کنترل و در تیررس مأمورین ساواک هستم و برای خودت زحمت می‌شود. بعد می‌آیند شما را اذیّت می‌کنند که این نامه چه بود؟ از کجا آوردی؟ محتوای آن چه بود؟ شما را اذیّت می‌کنند. امروز عصر به منزل ما بیا.  
بعدازظهر رفتم منزلشان؛ آن اولین جلسه‌ای بود که من خدمت ایشان رسیده بودم و تنها هم بودم. من یک جوان تقریباً شانزده‌ ساله، هفده‌ ساله بودم و حضرت آقا همان موقع هم یک روحانی برجسته` متشخّص، دارای نام و نشان و معروف بودند. این قدر آن برخورد اوّلیّه` ایشان با من صمیمی و گرم و متواضعانه بود که جداً مرا تحت تأثیر قرار داد. آن نامه را که دادم، صحبت کردند که از قم چه خبر؟ درس چه کسی می‌روید؟ چه کار می‌کنید؟ بعد فرمودند: "من در مورد امام جعفر صادق (علیه‌السلام) در تهران یک سخنرانی کرده‌ام، آیا آن سخنرانی مرا شما گوش داده‌اید؟" عرض کردم نه، من نوار آن را ندیده‌ام. فرمودند: آن را گوش بدهید. نفس این جور صحبت ایشان، واقعاً به من شخصیتی داد. من از این برخورد بسیار متواضعانه و صمیمی ایشان، احساس شخصیت کردم.  
با همه، همین جور بودند؛ لذا منزل ایشان قبل از انقلاب، پاتوق طلبه‌های جوان و دانشگاهی‌ها بود. گاهی ما ایّام تابستان که مشهد مشرف می‌شدیم، می‌رفتیم منزل ایشان، بیست‌ نفر، سی‌ نفر در منزل ایشان بودند، اصلاً حالت مهمانی و اینها هم نبود، حالت یک حجره‌ بزرگ طلبگی بود. همانجا یک بساط چای هم کنار اتاق بود. خود طلبه‌ها و دانشجوها چای درست می‌کردند و پذیرایی می‌کردند، حضرت آقا هم مثل نگینی در میان این جوانها نشسته بودند. این دانشگاهی‌ها بحث می‌کردند. مباحث عقیدتی، مباحث سیاسی، از انقلاب، از مبارزه، همه مباحث مطرح بود. یک فضای زیبایی بود. خیلی فضای صمیمی بود. کمتر این جور فضاها را من دیده‌ام. باید بگویم در نوع خودش بی‌نظیر است که یک کسی در خانه‌اش باز باشد و افراد بدون هیچ تکلفی بیایند و آنجا برای خودشان احساس صاحب‌خانه بودن بکنند، خودشان چای درست بکنند، از هم‌دیگر پذیرایی بکنند و صاحب‌خانه هم آنجا باشد و صحبت و درس و...، گاهی نصف روز این جلسات ادامه داشت.  
در یک تابستان، من رفتم منزل ایشان. حدود شاید بیست‌ سی‌ نفر دانشگاهی‌ها و طلبه‌ها و ... منزلشان بودند. منزل بزرگی هم نبود، دو تا اتاق بود، در تمام اتاق نشسته بودند و پر بود. شهید بهشتی هم اتفاقاً از تهران آمده بودند، ایشان هم آمدند آنجا و یادم هست بحث اومانیسم مطرح بود. ظاهراً از آن مباحثی بود که تازه در غرب مطرح شده بود. آنجا سؤال و جواب پیرامون این قضیه بود و این را بحث می‌کردند که حضرت آقا به احترام شهید بهشتی، رشته‌ بحث را در اختیار ایشان گذاشتند و گفتند شما پاسخ بدهید. یک جلسه‌ بسیار صمیمی، زیبا و خوب بود. منظور اینکه بالاخره یکی از خصوصیات ایشان، آن صمیمیت حضرت آقا بود که همین موجب جذب جوانها، طلبه‌ها و دانشگاهی‌ها می‌شد. این روحیه، در دوره‌ رهبری حضرت آقا هم که ما بیشتر توفیق این را پیدا کردیم که خدمت ایشان برسیم، کاملاً حفظ شده است. یعنی انسان در محضر ایشان خیلی راحت است. من در جاهای مختلف این را گفته‌ام، با اینکه حضرت آقا در یک موقعیت برجسته‌ علمی، فقهی و سیاسی هستند، رهبری انقلاب را برعهده دارند، مرجع تقلید هستند و جهات مختلف دارند، ولی آن قدر راحت و صمیمی برخورد می‌کنند که وقتی انسان خدمتشان می‌رسد، هیچ احساس وحشت و دلهره و نگرانی ندارد بلکه خیلی راحت می‌تواند مطلبش را منتقل کند. من که قبل از انقلاب هم خدمتشان رسیدم، الان هم خدمتشان می‌رسم، از نظر این روحیّه‌ صمیمی و متواضع، هیچ فرقی حقیقتاً نمی‌بینم.  
در مورد زندگی ایشان باید بگویم که ایشان در مشهد، منزلی در خیابان خسروی نو داشتند‌، محله‌ای که متوسطین مشهد از مذهبی‌ها، آنجا می‌نشستند‌. ایشان هم یک خانه‌ حدود صد‌وهشتاد متر داشتند، همین قدرها بیشتر نبود. عمده، بعد از انقلاب است که فضاهایی برای ایشان باز شد، شرایطی باز شد و ما می‌بینیم که زندگی ایشان هیچ تغییری از نظر کیفیت، نسبت به قبل از انقلاب، نداشته است. یکی‌ دو خاطره را که خود ایشان نقل فرمودند، من عرض می‌کنم.  
یک وقت گزارشی را خدمتشان بردم، راجع به یکی از روحانیونی که آن موقع قاضی شده بود. خانه‌ای خریده بود و مقداری کمک و مساعدت هم برای آن خانه می‌خواست. گزارشی را خدمت ایشان دادم. با اینکه خیلی خانه‌ گران‌قیمتی هم نسبت به شرایط آن روز نبود، ایشان فرمودند که چه ضرورتی دارد یک طلبه، خانه‌‌ای مثلاً بیست میلیون تومانی بخرد‌ این قضیه مال مثلاً دوازده‌ سیزده سال قبل است. با اینکه بیست میلیون تومان آن موقع هم خیلی زیاد نبود و خانه‌ هم آن چنانی نبود. بعد فرمودند ما داریم یک طبقه‌ جدید از مترفین به‌وجود می‌آوریم.  
این را با یک نگرانی اظهار کردند و فرمودند من نگرانم که بر اثر انقلاب و امکانات و موقعیت‌هایی که هست و می‌شود به یک جاهایی دست‌اندازی کرد، یک طبقه‌ جدید از مترفین را ما روحانیون به‌وجود بیاوریم. من نگران این هستم. بعد فرمودند خانواده‌ ما گاهی می‌روند منزل بعضی از آقایان و می‌آیند تعریف می‌کنند که مثلاً دورتادور اتاق، پشتی قالیچه‌ای بود؛ که ایشان فرمودند من تعجب می‌کنم! چه ضرورتی دارد حالا دور تا دور اتاق ما پشتی قالیچه‌ای باشد؟! نمی‌شود یک پشتی معمولی باشد؟ حتماً باید قالیچه‌ای باشد؟ گران قیمت باشد؟ یک پشتی باشد که به دیوار تکیه ندهند؛ با یک پارچه‌ معمولی هم می‌شود این را تأمین کرد و کنار اتاق گذاشت. چه ضرورتی دارد مخصوصاً ما روحانیون، زندگی‌ها، خانه‌ها و وضعیتمان این جوری باشد؟ بعد فرمودند در خانه‌ ما یک فرش دستبافت بیشتر نداریم، این هم جزو جهیزیه‌ خانمم بوده است که الان هم دیگر نخ‌نما شده است. ولی چون یادگاری است، این را در خانه نگه داشتیم؛ والاّ همه‌ خانه‌ ما موکت هست و اصلاً فرش دستبافت نداریم، حتی فرش ماشینی هم در خانه‌ ما نیست و کلاً خانه‌ ما با موکت فرش شده است.  
بعد این را هم خودشان فرمودند که من برای اینکه بیشتر در داخل خانه حضور داشته و کنار بچه‌ها باشم ‌ چون قبل از انقلاب که همه‌اش مبارزه و زندان و تبعید و اینها بود و ما نبودیم ‌ که بچه‌ها خیلی خلا نبود پدر را احساس نکنند، فرمودند من به دفتر گفتم که یک مبل دو نفره‌ نه یک سرویس‌ برای ما تهیه کنند که وقتی داخل خانه و زندگی شخصی می‌روم، روی مبل باشم که کمر و پایم درد می‌گیرد، راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به کارها هم برسم، نامه‌ها و گزارشها را مطالعه کنم. در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچه‌ها وجود پدر را احساس کنند. 
 
بعد فرمودند یک روز آمدم دیدم این مبل را که آورده‌اند، خانواده‌ ما آن را بیرون گذاشته‌اند. به ایشان گفتم که چرا بیرون گذاشتید؟ خانواده گفتند که آقا! تا حالا در خانه‌ ما مبل نبوده، تا الان زندگی ‌ما طلبگی بوده، الان هم مبل در خانه نیاورید. حضرت آقا فرمودند گفتم این را از پول شخصی‌ام تهیه کردند، نه از پول دفتر، که حضورم در خانه، بیشتر باشد. گفتند خیلی خوب، حالا اگر این باعث می‌شود شما حضورتان در خانه بیشتر باشد، بچه‌ها بیشتر پدر را احساس بکنند، ما این مبل دو نفره را تحمل می‌کنیم. 
ایشان فرمودند که چه ضرورتی دارد یک طلبه، خانه‌‌ای مثلاً بیست میلیون تومانی بخرد‌. 
بعد من سؤالی از دوستان دفتر کردم، گفتند این یک مبل دست دومی بود، این را تهیه کردیم، دادیم تعمیرش کردند، پارچه‌ای روی آن کشیدند و برای آقا آوردیم. این خاطره‌ای بود که خود آقا تعریف کردند. 
یک خاطره‌ دیگر، همین ایام ماه مبارک بود. برای قضیه‌ استهلال ما در دفتر مانده بودیم. شب با یکی از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتیم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما این موقع - موقع افطار - در دفتر هستید؟ گفتیم برای استهلال مانده‌ایم. فرمودند خیلی خوب، افطار را برویم منزل ما. ما هم دلمان می‌خواست که برای افطار منزل آقا برویم، ولی تعارف هم می‌کردیم. گفتیم نه آقا در دفتر غذا تهیه کرده‌اند. فرمودند نه، بیایید برویم. ما هم رفتیم. ‌این آقای حاج ناصر که پذیرایی می‌کند، مقداری نان و پنیر و سبزی و حلوا آورد. ما مقداری نان و پنیر، یک مقدار هم حلوا خوردیم. ولی منتظر بودیم که غذا را بیاورند. بالاخره افطار است و با غذایی باید ادامه پیدا کند. چون ما کنار آقا نشسته بودیم. ایشان چشمشان توی چشم ما نمی‌افتاد، مقداری آزادتر بودیم. این آقای حاج ناصر که می‌آمد، من یک جوری علامت دادم که چیزی ادامه دارد یا نه، که اگر ادامه ندارد، ما همین را بخوریم و گرسنه نباشیم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به اینها سیر نکنیم. علامتی دادم. ایشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنیر را خوردیم. ولی اگر دفتر می‌آمدیم، قطعاً غذایی که در دفتر درست کرده بودند‌ برای همین پرسنلی که شیفت کاری داشتند‌ چرب‌تر از غذای حضرت آقا بود.  
بعد که افطار کردیم و حضرت آقا تشریف بردند داخل، ما به آقای حاج ناصر عرض کردیم که این چه افطاری بود؟ اگر ما دفتر بودیم یک غذای حسابی به ما می‌دادند. ایشان گفت که خانواده‌ حضرت آقا مشهد مشرف شده‌اند و قبل از رفتن یک قابلمه‌ بزرگ از این حلواها درست کرده‌اند. به اندازه‌ این سه‌ چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنیر و حلوا می‌خوریم. گفتم سحر چه کار می‌کنید؟ ایشان گفت برای سحر هم آبگوشت درست می‌کنیم و به اندازه یک پیاله‌ برای حضرت آقا آبگوشت می‌دهیم و بقیه‌اش را هم خودمان می‌خوریم.  
این برنامه‌ غذایی آقا بود. از این نمونه‌ها تقریباً فراوان است که واقعاً زندگی آقا، یک زندگی کاملاً زاهدانه است. یعنی من می‌توانم به جرات عرض بکنم که زندگی ایشان از نظر کیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نکرده است.  
البته تعداد اولاد بیشتر شده‌اند‌، عروس، داماد و نوه و یک مقدار فضای بیشتری لازم است‌ اما کیفیت زندگی هیچ فرقی نکرده است، همان زندگی، همان خانه، همان امکاناتی که ایشان در دوره‌ قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهدیم الان همان وضعیت هست. 
- آن خانه‌ مشهد الان چه وضعی دارد؟ 
آن خانه‌ مشهد را آن وقت فروخته بودند. بعد بنا شد دوستان حضرت آقا در مشهد بروند بخرند و آن را نگه دارند. دیگر حالا نمی‌دانم چه کارش کردند. 
یک وقتی حضرت آقا سفری به کره‌ شمالی داشتند‌ در دوره‌ ریاست جمهوری که سفر خارجی تشریف می‌بردند‌ خوب، رسم است که روِسای جمهور کشورها به مهمان‌های‌شان، در سفر خارجی هدیه می‌دهند. یک سرویس ظرف به اصطلاح چینی، رئیس جمهور کره‌ یا یکی از این کشورها‌ به حضرت آقا داده بود. ایشان هم به خانه آورده بودند. این را هم باز خانم آقا بیرون گذاشته بودند. حضرت آقا فرموده بودند این هدیه است. طلا و نقره هم نیست، یک ظرف چینی معمولی است و آن چنان گران قیمت هم نیست. این را بگویم که حضرت آقا هدایایی که به ایشان داده می‌شود، هم در دوره‌ ریاست جمهوری‌شان، هم در دوره‌ رهبری، همه‌ هدایا را به آستان قدس رضوی می‌دهند. در آنجا یک موزه‌ای درست شده، بخش هدایای حضرت آقا، تابلویی هم دارد، مشخص است. حالا این ظرف را آقا در خانه، نگه داشته بودند. با اینکه عرض می‌کنم خیلی ظرف گران قیمت یا طلا و نقره هم نبود. خانم حضرت آقا می‌گویند ما این غذاهایی که می‌خوریم، با این ظرفها جور درنمی‌آید، همان ظرفهای خودمان خوب است، اینها را رد کنید، برود. ما اینها را لازم نداریم. 
این را می‌خواهم عرض کنم که خانواده‌ حضرت آقا هم خیلی به این مسائل مقیّدند و این خیلی مهم است. من یک وقتی درمورد آقازاده‌‌های آقا فکر می‌کردم که اینها چرا این قدر به تعبیر بنده، بچه‌های خوبی هستند.‌ واقعاً آقازاده‌های آقا خیلی خوبند، از هر جهت، خیلی خوب تربیت شده‌اند. دیانت، پاکی، زهد، بی‌تعلقی به دنیا و عدم اقبال به مسائل دنیا و امکانات. بالاخره ایشان در این موقعیتی که هستند، خیلی امکانات برایشان هست. برای کسانی که خیلی خیلی مراتب پایین‌تر هستند، بالاخره امکاناتی هست. برای اینها که در این مقام، در این رتبه هستند، خیلی امکانات برایشان بیشتر هست. امّا حقیقتاً ما نمی‌بینیم که از این امکانات استفاده بکنند.‌ یک علت آن، این است که هم خود آقا، هم خانواده‌ ایشان. یعنی این پدر و مادر، دو بال هستند برای رُشد و پرورش و تربیت فرزند. هم پدر، هم مادر، هر دو نقش دارند. اگر یک بال شکسته باشد، آن رشد و آن پرواز را ما شاهد نیستیم، باید هر دو بال باشد و این را ما در زندگی حضرت آقا کاملاً احساس می‌کنیم. همان جوری که خود آقا مقید به زهد و سادگی و بی‌آلایشی و بی‌رغبتی به دنیا و زیورهای دنیایی هستند؛ ما همین را هم در مورد خانواده‌ آقا احساس می‌کنیم. یعنی همسر ایشان هم دقیقاً همین جور هستند. این دو نمونه‌ای که من عرض کردم، هر دوی آنها مربوط به خانواده‌ حضرت آقا می‌شد. 
همین جور در مهمانی‌هایی که خانواده‌ آقا تشریف می‌برند، گاهی خانواده‌های ما هم هستند، می‌آیند تعریف می‌کنند که خانواده‌ حضرت آقا تقریباً جزو ساده‌ترین‌ها در این مهمانی‌ها‌، از نظر لباس و وضع ظاهری، هستند. آقازاده‌های حضرت آقا هم همین جورند. 
فرزندان آقا به چه کاری مشغولند؟ 
ایشان چهار پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه‌ و معمم هستند و حقیقتاً هم درس می‌خوانند. خوب هم درس می‌خوانند. من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، گعده داریم، صحبت می‌کنیم. یک بار ندیده‌ام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است.
این خیلی ارزش دارد که امکانات باشد و موقعیت فراهم باشد و هیچ اقبالی به آن نشان داده نشود. این خیلی ارزشمند است. برای خود حضرت آقا، همه رقم امکانات هست ولی هیچ اقبالی ما نمی‌بینیم. نه خودشان، نه خانواده‌شان! 
آیا هیچ‌گونه نهی‌ای از سوی حضرت آقا برای انجام فعالیتهای اقتصادی یا مدیریتی فرزندان وجود دارد، یا خود بچه‌ها هم در واقع چنین میلی ندارند؟ 
قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند که بستگانشان و مخصوصاً آقازاده‌ها‌شان در کارهای اقتصادی باشند، قطعاً این را آقا نمی‌پسندند. خود اینها هم هیچ رغبتی و هیچ اقبالی ندارند. حالا به هر صورت این جور تربیت شده‌اند که هیچ اقبالی به این چیزها ندارند. لذا می‌بینید حتی ضدانقلاب‌ترین مجموعه‌ها و گروهها، داخل و خارج، برای هر کس حرفی بزنند‌ البته من آن حرفها را تأیید نمی‌کنم، خیلی از آنها هم شایعات و حرفهای دروغ است، من نمی‌خواهم آنها را تصدیق کنم‌ ولی در مورد حضرت آقا و آقازاده‌ها من نشنیده‌ام چیزی گفته شود. هیچ کس هم شاید نشنیده باشد. چون می‌دانند اگر این را بگویند، کسی باور نمی‌کند و آن حرفهای دیگرشان را هم کسی باور نمی‌کند. یعنی این قدر زندگی آقا و زندگی خانواده و فرزندان آقا‌ سادگی‌شان، بی‌رغبتی‌شان و بی‌توجهی‌شان به مسائل دنیایی‌ تقریباً محرز است که هیچ وقت حتی آن ضدانقلابها، متعرض این معنا نشده‌اند.  
فرزندانشان بیشتر همین مسائل درس و بحث برایشان مطرح است و نگرانی‌هایی که نسبت به مردم و نسبت به زندگی طلاب و نسبت به قضایای دیگر دارند، همان دغدغه‌هایی است که خود آقا دارند. این که آنها برای خودشان دنبال آینده‌ای باشند‌ زندگی، مال، منال، پول، پس‌انداز‌ اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع می‌شدم. چون خیلی با اینها مأنوسم. من چنین چیزی واقعاً در اینها ندیده‌ام.  
این را با یک نگرانی اظهار کردند و فرمودند من نگرانم که بر اثر انقلاب و امکانات و موقعیت‌هایی که هست و می‌شود به یک جاهایی دست‌اندازی کرد 
آقا مصطفی‌ آقازاده بزرگ آقا‌ همان سال اول ازدواجشان که طلبه‌ قم بودند ‌ الان هم قم هستند‌ خانه‌ای اجاره کرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را یک روز برای ناهار دعوت کردند. ما رفتیم منزل ایشان. یک سال از ازدواج ایشان نگذشته بود، ماههای اول ازدواج ایشان بود. ما هم یک گلدان معمولی خریدیم و رفتیم که دست خالی نرویم. من واقعاً‌ تعجب کردم که آیا این خانه، خانه‌ یک تازه‌داماد است؟! حالا نه خانه‌ فرزند رهبر انقلاب و مقام اول کشور، حتّی خانه‌ یک تازه‌داماد هم این نیست. یعنی یک خانه‌ تازه‌داماد، بالاخره یک زرق و برقی دارد؛ تا مدتها این زرق و برق خانه‌ تازه‌داماد و خانه‌ تازه عروس، هست. من توی خانه‌ اینها، واقعاً همان زرق و برق معمولی یک تازه‌داماد و یک تازه عروس را ندیدم. بسیار زندگی معمولی، دوتا فرش ماشینی، آن هم نه سه‌ در چهار‌ چون من دقت داشتم به این چیزها. دور و بر خودم را نگاه می‌کردم. حواسم بود و تا آنجا که می‌توانستم، رصد می‌کردم اوضاع و احوال خانه را‌. دو تا فرش شش متری انداخته بودند، دور خانه هم موکت بود و دو‌ سه تا پشتی ابری معمولی، نه مبلمانی، نه زرق و برقی! زندگی ساده و خوبی در آقازاده‌های ایشان سراغ داریم. 
با توجه به این که مقام معظم رهبری هم رهبرند و هم مرجع تقلید، طبعا مسائل مالی زیادی در پیرامون ایشان وجود دارد از جمله وجوهات شرعی. اگر مصادیقی را سراغ دارید که از حساسیت‌های آقا برای حفظ بیت‌المال یا درست هزینه شدن وجوهات حکایت دارند، برای مردم بیان فرمایید.  
اداره‌ زندگی ایشان عمدتاً‌ یعنی آن قدر که من اطلاع دارم که تا حدی دقیق است‌ بیشتر از نذوراتی است که مردم در مورد حضرت آقا انجام می‌دهند. نذورات می‌آید. برای امام هم (رضوان‌الله تعالی علیه) خیلی نذورات می‌رفت. برای حضرت آقا هم نذورات زیاد می‌آید که نذر شخصی آقا می‌کنند که آقا، زندگی‌شان عمدتاً از همین نذورات اداره می‌شود و از بیت‌المال و از دفتر استفاده نمی‌کنند. از وجوهات که اصلاً هیچ استفاده نمی‌کنند. عمدتاً همین نذورات است.  
آقازاده‌هایی که در دفتر هم کار می‌کنند و مسئولیت دارند، حقوقی دریافت نمی‌کنند؟
نه، آقازاده‌ها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همکاری دارند والاّ هیچ کدام از آقازاده‌ها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و کار طلبگی هستند. درس می‌خوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت کرده‌اند. خود آقا مصطفی که الان سطوح عالیه را در قم تدریس می‌کنند. ایشان مکاسب و کفایه در قم تدریس می‌کنند. 
حضرت آقا هدایایی که به ایشان داده می‌شود ، هم در دوره‌ ریاست جمهوری‌شان، هم در دوره‌ رهبری، همه‌ هدایا را به آستان قدس رضوی می‌دهند.  
من حالا دو خاطره عرض بکنم. یک بار با هواپیما در خدمتشان بودیم، مشهد مشرف می‌شدیم. خوب، پذیرایی هواپیماها، بالاخره در آن پروتکلی که نوشته شده، هواپیماهای خاص مسؤلان، پذیرایی‌شان مقداری مفصّل‌تر از هواپیماهای معمولی است. یک مقدار میوه هم می‌گذارند. یک مختصر آجیل هم می‌گذارند. یک مقدار شیرینی هم می‌گذارند. ما یک بار در هواپیما بودیم، برای حضرت آقا آوردند، جلوی ما هم گذاشتند - همان سینی‌هایی بود که داخل سینی، این چیزها را گذاشته بودند در خدمت یکی از دوستان دفتر هم بودیم‌. دیدیم ایشان نمی‌خورند. خود آقا هم خیلی کم. بعد فرمودند که من پول این را از خودم کنار گذاشتم، شما مصرف کنید، نگران نباشید. بعد از آن هم دیگر حضرت آقا فرمودند که پذیرایی هواپیمای ما هم، مثل پذیرایی هواپیمای مسافربری باشد. نباید هیچ چیزی اضافه باشد. الان گاهی در سفرهای استانها در خدمتشان هستیم، پذیرایی کمتر از همان پذیرایی هواپیمای مسافربری است. هیچ چیزی بیشتر در آن نیست. از این نظر ایشان مقیّدند.  
همین چندی قبل، یکی از دوستان دفتر گفتند حضرت آقا مبلغ زیادی را دادند و فرمودند این را جزو پولهای دفتر قرار بدهید. از پول شخصی خودم هست. جزو پولهای دفتر بگذارید. برای استفاده‌هایی که ما از امکانات می‌کنیم، گاهی تلفنی و گاهی از امکانات بیت‌المال که استفاده می‌کنیم‌.
نوعاً پذیرایی آقا دیگر همه جا معروف است، یک رقم غذا، یک رقم خورش. آقازاده‌های‌ ایشان مراسم عروسی که داشتند، ما هم دعوت بودیم‌.‌ در همین دفتر، چند نفری را دعوت کردند، بستگانشان و چند نفر هم همین دفتری‌ها‌ مراسم ایشان، هیچ کدام در تالار و مفصل نبوده است. در همین دو‌ سه تا اتاقهای دفتر بوده است. یادم هست یکی از همین جلسات مهمانی‌ همیشه‌اش همین جوری بوده، این سه‌ چهار تا عروسی‌هایی که داشتند، ما شرکت کردیم‌ میوه، همان میوه‌ فصل، آن هم دو رقم. مثلاً سیب و خیار. آن هم نه اینکه دیس بچینند بلکه توی بشقاب، یک خیار و یک دانه سیب. با یکی از دوستان دفتر بودیم. گفت این مجلس ختم‌های تهران، بیشتر از مجلس عروسی پسران حضرت آقا پذیرایی می‌کنند. آنها باز یک شیرینی، چیزی هم می‌آورند. حلوا هم می‌آورند. می‌برند دور می‌گردانند. باز دو‌ سه رقم میوه می‌گذارند. اینجا حلوا هم نیست، شیرینی هم که همین یک شیرینی دانمارکی و یک سیب، یک خیار. بیشتر هم نمی‌شود خورد! 
هیچ وقت من ندیدم سر سفره‌ ایشان، چه جلسات عمومی، چه مهمانی‌های خصوصی، حتی دو نفر، سه نفر، من ندیدم که دو رقم خورش سر سفره ایشان باشد. شبها که حاضری است. مهمان داشته باشند، نداشته باشند. یک شب یادم هست خدمت حضرت آقا بودیم. سفره انداخته بودند، آقای هاشمی شاهرودی، رئیس قوه قضائیه هم مهمان آقا بودند. نان و پنیر و سبزی، یک مختصر هم سوپ خیلی رقیق، فقط همین. برنامه‌ شبشان یک غذای خیلی سبک و خیلی ساده است. 
خلاصه، در مهمانی‌های ایشان توفیقی پیدا کردیم، هم‌سفره‌ با ایشان بودیم و سعادتی داشتیم، چه جلسات عمومی در حسینیه، یا در منزل ایشان یا جای دیگر، یک رقم غذا، یک رقم خورش. من واقعاً تا حالا دو رقم ندید‌ه‌ام و ایشان مقیّدند به این جور قضایا.  
حالا مطالبی در مورد مرجعیت و وجوهات عرض کنم که آقا از وجوهات هیچ استفاده نمی‌کنند. بحث مرجعیت هم واقعاً خودش یک بابی است. چون من از نظر کاری هم در این حوزه بیشتر انجام وظیفه می‌کنم، می‌توانم با تمام وجود، با اطمینان کامل عرض کنم که حضرت آقا هیچ رغبتی به مسئله‌ مرجعیت و این جور مسائل ندارند. همان جور که در تلویزیون امسال، ایّام سالگرد رحلت امام (رضوان‌الله تعالی علیه)، تلویزیون برنامه‌ خوبی نشان داد.  
مجلس خبرگان و موضع‌گیری خود آقا نسبت به رهبری‌شان و اینهایی که نشان دادند برای مردم ما خیلی جالب و دیدنی بود. البته ما شنیده بودیم ولی فیلم آن را ندیده بودیم. من این را می‌توانم بگویم همان جوری که حضرت آقا در مورد رهبری هیچ رغبتی نداشتند، بلکه استنکاف می‌کردند و قبول نمی‌کردند و بر ایشان تحمیل شد، در مرجعیت هم واقعاً این جور است. من هیچ رغبتی و هیچ استقبالی از ناحیه آقا نسبت به قضیه‌ مرجعیت ندیده‌ام. 
 
هر وقت هم ما در این حوزه با ایشان صحبت کردیم، جوابی از ایشان نگرفتیم و استقبال نکردند. خیلی راه ندادند که ما با ایشان صحبت کنیم‌ برای رساله‌ با اینکه الان براساس برآوردی که ما داریم، شاید مقلدین ایشان تقریباً در داخل کشور، در صدر مقلدین دیگر مراجع باشند. یعنی شاید بیشتر جمعیت از حضرت آقا تقلید می‌کنند اما هنوز ما نتوانسته‌ایم ایشان را راضی کنیم که رساله بدهند و هر وقت هم صحبت کردیم، به یک شکلی شانه از بار این قضیه خالی کردند و ما را به راههای دیگری ارجاع دادند. واقعاً تحت فشار هستیم، از طرف مردم مورد سؤال هستیم. رساله می‌خواهند، مسائل شرعی را می‌خواهند، مقلّد هستند. بالاخره آقا را پذیرفتند. کسی هم آقا را تحمیل نکرده است، خودشان انتخاب کرده‌اند. خوب، باید راه را باز کنیم. ولی دیدیم آقا راه را باز نمی‌کنند. استقبال نمی‌کنند. 
این خاطره را هم عرض بکنم. برای مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی که فوت کردند، حضرت آقا مجلس ختمی در قم گرفتند‌ مسجد اعظم‌ و یک مجلس ختمی هم در تهران‌ مدرسه عالی شهید مطهری‌ آنجا یکی از آقایان منبر رفتند. بخشی از صحبت ایشان راجع به مرجعیت آقا بود. بالاخره ایشان خواست در آن فضا، بعد از فوت مرحوم آیت‌الله العظمی گلپایگانی، مرجعیت آقا را جا بیندازد. بعد که آمدیم بیرون، آقا فرمودند که عجب منبر بدی ایشان رفت! که فهمیدم آقا حقیقتاً ناراحت شده‌اند، به خاطر اینکه این جوری صحبت شده است . 
یک وقت یکی از آقایان به ما گفت: بالاخره در خارج از کشور، مرجعیت را به رساله می‌شناسند، مثلاً کشورهای خلیج‌فارس و کشورهای عربی، مرجع را به رساله می‌شناسند. مرجع، هر چقدر هم ملاّ باشد، اگر رساله نداشته باشد، اینها او را نمی‌توانند بپذیرند و الان بسیاری از شیعیان کشورهای خلیج‌فارس، مقلّد آقا هستند و وجوهات خوبی هم می‌دهند. ما به زعم خودمان خواستیم روی همان درک و فهم محدود خودمان، یک جوری حضرت آقا را تحریک کنیم که رساله بدهند. من عرض کردم که بسیاری از مقلدین شما، از این شیعیان کشورهای خلیج‌فارس هستند و اینها وجوهات خوبی هم می‌دهند، اگر رساله ندهید، اینها از شما برمی‌گردند، به کس دیگری مراجعه می‌کنند، وجوهات هم دیگر نمی‌دهند. 
به جرات عرض بکنم که زندگی ایشان از نظر کیفیت، هیچ فرقی با قبل از انقلاب نکرده است
حضرت آقا فرمودند که خوب، وجوهات ندهند. می‌دهند به یک مرجع دیگر. آن مرجع دیگر هم شهریه می‌دهد و در اختیار طلبه‌ها قرار می‌دهد. مگر بنا است همه‌ خیرات به دست ما انجام بشود. دیگران هم خیرات انجام بدهند. این وجوهات توی جیب من که نمی‌رود. برای من که نیست. این مالِ طلبه‌ها است. حق این طلبه‌ها است. به بنده ندهند، به یکی دیگر می‌دهند. به یک مرجع دیگر می‌دهند. او هم می‌دهد به طلبه‌ها. مگر بناست همه کارهای خیر از طریق من انجام بشود! 
یا راجع به همین وجوهات که عرض کردم هیچ وقت حضرت آقا استفاده نکرده‌اند و عمدتاً هم خرج طلبه‌ها و شهریه طلبه‌ها می‌شود، بارها فرمودند که هر وقت هر چقدر دارید، بدهید، نگه ندارید. 
این را بگویم که واقعاً وضع معیشتی‌ طلبه‌ها خوب نیست. شهریه‌ یک طلبه که مراتب عالی حوزه را دارد طی می‌کند‌ زن دارد، بچه دارد و همه‌ مراحل امتحانات حوزه را طی کرده است‌ در قم، حداکثر دویست‌وهشتاد تومان است و در شهرستانها و استانها از صدوپنجاه تومان تجاوز نمی‌کند، بلکه پایین‌تر از صدو‌پنجاه تومان است. اینها را من دلم می‌خواهد مردم بدانند. 
 
بعضی از مردم ما، بعضی از مسئولین را که روحانی هستند، می‌بینند، بعد فکر می‌کنند همه‌ روحانیون این جوری هستند. نه، آن کسی که حالا مسئول است، اگر درآمدی دارد، مربوط به حقوق طلبگی‌اش نیست، این حقوق آن مسئولیت و آن کار و مدیریتش است و ربطی به طلبگی‌اش ندارد. چند درصد از روحانیون ما مگر شاغل هستند؟ یک درصد هم شاغل نیستند، خیلی کمتر از نیم درصد شاغل هستند. خوب اینها که شاغل هستند، حقوقی می‌گیرند. این حقوق مدیریت و شغلش است، مثل بقیه‌ مردم که شاغلند و حقوق می‌گیرند. این ربطی به لباس طلبگی ندارد. البته گاهی به مناسبتهای ماه مبارک رمضان، یا ماه محرم و اینها، منبر و تبلیغ، یا کار نویسندگی و کار تحقیقاتی هم دارند که آن هم باز همه را شامل نمی‌شود. یعنی ما می‌توانیم عرض کنیم که بیش از نیمی از روحانیون ما با همین حقوق دویست‌وهشتاد تومان در قم و در استانها کمتر از صدوپنجاه‌ تومان، زندگی می‌کنند! واقعاً بسیار وضعیت اسف‌باری دارند و مردم ما هم اطلاع ندارند که روحانیون در چه وضعیتی هستند.  
فرزندان مقام معظم رهبری جز درس و بحث طلبگی هیچ مسئولیت دیگری ندارند.
ما هر وقت خدمت آقا مطرح کردیم که آقا! شهریه را مقداری اضافه بکنیم. چون شهریه ایشان هم فقط از وجوهات است و از غیر وجوهات نیست. برای بعضی‌ها این ابهام هست که آقا مثلاً پولهای دیگر را به طلبه‌ها می‌دهند، نه، از همان روز اولی که حضرت آقا، پرداخت شهریه را شروع کردند، از وجوهات بوده‌است. گاهی آن اوایل، کم هم می‌آمد ولی تا روزی که می‌خواستند شهریه را بدهند، به لطف خدا و عنایت امام زمان، وجوهات می‌رسید. یادم هست همان سال اول، یک وقت تقریباً نزدیک آخر ماه بود یعنی اول ماه نزدیک بود و باید شهریه بدهند. پول به حدّ مورد نیاز نرسیده بود. یکی از آقایان‌ آقای غیوری‌ خدمت آقا عرض می‌کنند‌ که ما به دفتر وجوهاتتان یک مقدار قرض می‌دهیم که شهریه کامل داده بشود، بعد که داشتید، به ما برگردانید. آقا فرمودند: نه، ما قرض نداریم. ما همانی را که داریم، شهریه می‌دهیم. اگر کم آمد، خوب کمتر شهریه می‌دهیم. اگر زیاد آمد، بیشتر شهریه می‌دهیم. ما قرض نمی‌کنیم. واقعاً همیشه هم همین جور بود. آقا هیچ وقت قرض نکرده‌اند. الان ما هر چه شهریه می‌دهیم، همه‌اش از وجوهات است. هیچ پول غیر وجوهات در شهریه‌ ما نیست. بحمدالله ما تا حالا هیچ وقت برای شهریه، کم نیاوردیم و این واقعاً یکی از جاهایی است که به خوبی عنایت حضرت ولی‌عصر (سلام‌الله علیه) را دیده‌ایم. بالاخره ایشان صاحب حوزه‌ها هستند و ما همه‌ خودمان را سرباز ایشان می‌دانیم. 
روی این بحث شما، یک سؤال فرعی راجع به درس خارج حضرت آقا مطرح می‌کنم. آیا الان آقا به صورت مرتب‌، درس خارج خودشان را دارند؟
بله، حضرت آقا از سال 69، درس خارج را شروع کردند. اول کتاب جهاد را شروع کردند. بحمدالله تمام شد. بحث قصاص را شروع کردند. قصاص هم عمده‌اش تمام شد و الان چهار سال است که بحث مکاسب محرمه را دارند. هفته‌ای سه روز، انصافاً هم درس پربار و خوب و قابل استفاده‌ای است. ما داریم کتاب قصاص را آماده می‌کنیم که ان‌شاءالله بتوانیم بحث قصاص را چاپ کنیم و در اختیار حوزه‌‌ها و علما و روحانیون قرار بدهیم. 
در این باب، نظریات‌ جدیدی دارند؟
بله، بالاخره نظریات جدید دارند و فتاوای جدیدی در کتاب قصاص هست که به هر صورت، یک کتاب فقهی و علمی آقا است که ان‌شاءالله چاپ می‌شود. مکاسب محرمه هم که ان‌شاءالله تمام بشود، چاپش می‌کنیم و منتشر می‌کنیم. 
شنیده‌ایم که تفاوتی محسوس در شیوه‌ تدریس آقا به نسبت خیلی از مراجع و علمای دیگر وجود دارد و آن موضوع‌محوری و دسته‌بندی‌های خیلی دقیق و نیز به صورت خاص، حساسیت آقا در موضوع علم رجال و توانمندی‌ای است که در این حوزه از خود نشان می‌دهند. اگر در این مورد هم اطلاعات و نظری دارید، بفرمایید. 
ببینید، درس آقا ویژگی‌های مختلفی دارد. یکی بیان خود آقاست. بیان، خیلی مهم است. یکی از نعمتهای ویژه خداوند در کنار دهها، صدها و هزاران نعمت دیگری که خداوند به ایشان عنایت کرده، بیان بسیار روان و رسا و شیوای ایشان است. این در بیان و در تفهیم مطلب و خصوصاً در مباحث علمی، برای مخاطب و شنونده و شاگرد، بسیار مهم و مؤثر است. دسته‌بندی مطالب هم از سوی ایشان بسیار زیبا است.
 
به نقل از وب سیات هیات رزمندگان اسلام

دیدار خاتمی و حسنی مبارک!!!!


سید محمد خاتمی، برای شرکت در اجلاس بین‌المللی "دنیای اسلام ‌و جهانی شدن" به مصر سفر کرد و در آن سخنرانی​های متعدد و دیدارهایی از جمله با مبارک داشت. او در دوران ریاست جمهوری​اش در ژنو با مبارک دیدار داشت و یکسال و نیم پس از پایان دولتش در مصر نیز به عنوان رئیس مرکز گفت​وگوی تمدن​ها با او دیدار کرد. خاطرات خرازی از این دیدار به این قرار است:

* مبارک گفته بود حتماً می‌خواهد با خاتمی خصوصی ملاقات کند و سپس عصر همان روز برای شرکت در اجلاس سران اتحادیه عرب عازم ریاض بود. به خاطر این ملاقات افتتاحیه اجلاس را که قرار بود ساعت ۹ باشد عقب انداخته بودند و به ساعت ۱۱ موکول کرده بودند و این تصمیمات و اراده‌ها از خصائص رژیم‌های دیکتاتوری است که شکل بدی از آن در مصر حاکم است.

*در این دیدار حسنی مبارک از حمله شدید به آمریکاییان و سیاست‌های اشتباه آمریکا در منطقه شروع کرد و اینکه موجودات خطرناکی هستند،همه جا دخالت می‌کنند، ناآرامی ‌ایجاد می‌کنند، دوست نمی‌شناسند، آنچه می‌شناسند مصالح و منافع خودشان است که بهر قیمتی می‌خواهند به آن برسند.از جمله در مصر رفتاری تحریک کننده دارند، مزدور استخدام می‌کنند و چند بار از الفورد (تنها رقیب انتخاباتی خودش) نام برد که مستخدم آمریکاست، معلوم بود که حسابی از رفتار آمریکایی‌ها در جانشین‌سازی نگران است و ترسیده است و گفت به خانم رایس گفته‌ام شما انسان‌های ضعیف و زبون انتخاب می‌کنید، به آنها پول و امکانات می‌دهید مثل الفورد. بعد از ملاقات، آقای خاتمی در ماشین به من می‌گفت، این حرف‌ها از جنس همان است که در زمان شاه می‌شنیدیم که هر کس مخالف وی بود مزدور اجنبی بود یا نوع دیگری که برخی به آن دامن می‌زنند را در ایران می‌شنویم که هرکس اندیشه و رفتاری غیر از آنچه مقبول حاکمیت است دارد یا خائن است یا مغرض یا جاهل!!! گرچه هم در ادبیات و هم در رفتار وضعیت ایران خیلی با آنچه در مصر و امثال آن می‌گذرد متفاوت است. هرچند که اصلاحات می‌خواست این وضع را نیز به نفع آزادی و عقلانیت و حرمت انسان و پاسخگو کردن دولت و حاکمیت عوض کند که احیاناً در بعضی جهات موفق بود و در خیلی جهات نه.

*مبارک از مذاکراتشان با آقای بوش پسر، بوش پدر، رایس و دیگر آمریکایی‌ها و اعتراض‌هایی که به آنها نسبت به سیاست جنگ آمریکا در عراق داشته است سخن گفت.از اختلافات میان شیعه و سنی اظهار نارضایتی کرد وآن را توطئه دانست و گفت به آمریکایی‌ها گفته‌ام اکثریت مردم عراق شیعه‌اند. در لبنان بخش مهمی شیعه‌اند، همچنین در بحرین،کویت و... این آتش اگر برافروخته شود خاموش نشدنی است و نیز اگر با ایران برخورد شود همه در کنار ایران خواهند بود و غرب و منطقه زیان خواهد کرد و گفت در برابر این پرسش آمریکایی‌ها وانگلیس‌ها که اکثریت قاطع مردم منطقه سنی هستند، پاسخ داده‌ام اگر جنگی به ایران تحمیل شود دیگر شیعه و سنی نخواهد بود، تمام عالم اسلام در برابر شما خواهد بود و افزود که اینها دیوانه‌اند و هرکاری ممکن است بکنند، باید شما و ما مواظب باشیم. آقای خاتمی با زیرکی گفت آنچه مسلم است آمریکا دوست هیچ کس و هیچ یک از ما نیست و ایشان افزود که آنها اصلا دوست نمی‌شناسد، فقط منافع خود را می‌شناسند.

*آقای خاتمی گفت آیا راهی جز نزدیکی ما، رفع سوء تفاهم‌ها، رهایی از پاره‌ای توهمات برای رسیدن به تفاهم هست؟ آیا می‌شود از خطر رهید در حالیکه در داخل نیز کسانی به همان حرف‌ها و اختلافات دامن می‌زنند که آمریکائی‌ها می‌خواهند؟ شما عازم ریاض برای شرکت در کنفرانس سران عرب هستید، خوب است سران عرب در جهت حل اختلاف و دورشدن از مشکلات موهوم حرکت می‌کنند و مشکل اصلی و واقعی را بشناسند و سخن اصلی را فراموش نکنند و دشمن را در داخل خود به حساب نیاورند و علیه کشورهایی که نقش مهمی در منطقه دارند، موضع گیری نکنند. دشمن واقعی امت عرب بیرون از منطقه است. مساله عراق و منطقه و نظایر آن ریشه‌های مهمی دارد که در خارج از خود ما است، منتهی تلاش می‌شود که اذهان از آن امر یا امور مهم به دشمنی‌های داخلی توجه شود.اگر حسن نیت و تصمیم به نزدیکی باشد بسیاری از مسائل را خودمان می‌توانیم حل کنیم.

*حسنی مبارک بر سر میز صبحانه به اهمیت تمدن و فرهنگ ایران اشاره و از آن تجلیل کرد. وی با انتقاد از روند دموکراسی‌سازی بیگانگان در منطقه یادآور شد کشورهای مسلمان منطقه باید با همبستگی در برابر مشکلات وچالش‌های موجود مانع از دخالت‌‌های دیگران شوند. او گفت: منطقه دچار آشفتگی است. من به آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها تذکرات لازم را داده‌ام. من نمی‌توانستم به طور مستقیم بگویم ولی تلویحاً گفتم که اگر علیه ایران اقدامی‌ شود جهان عرب در مقابل و علیه شما خواهند بود. ایران یک کشور عادی نیست و دارای موقعیت ویژه در دنیای اسلام است. مبارک گفت با شیراک هم صحبت داشتم، وی می‌گفت شما سنی هستید. به وی گفتم حمله به ایران و تحریک دنیای اسلام علیه شما خواهد شد و این واقعه شیعه و سنی نمی‌شناسد. شیراک گفت پس سنی چه می‌شود. گفتم که شیعه و سنی در این ماجرا متحد خواهند شد.واقعا من نمی‌دانم همبستگی منظور نظر مبارک چیست؟ همبستگی میان قدرت‌های حاکم و مستبد یا همبستگی میان همه ملت‌ها؟!

*وقتی که مبارک از شیراک صحبت کرد، احمد نظیف به من لبخند و چشمک زد چون در هنگام صحبت‌های خصوصی‌ام به احمد نظیف، نخست وزیر گفتم من که در پاریس بودم، هر باری که این آقای حسنی مبارک به پاریس سفر می‌کرد و برای ملاقات به الیزه می‌رفت برای ما مشکل ایجاد می‌شد. در واقع برای ما ایجاد اشتغال می‌شد! دو، سه هفته بایست دوندگی می‌کردیم تا آثار سفر ایشان و جوسازی که وی علیه ایران کرده بود را جمع و جور کنیم.

*مبارک هم گفت: من به ملک عبدالله چون مسولیت بزرگی دارد گفتم آمریکایی‌ها که با این اقدامات تنفر جهانی علیه خودشان را افزایش می‌دهند.آمریکایی‌ها گمان می‌کنند که هر چه بگویند مردم جهان و جهان عرب گوش می‌دهند در حالیکه اشتباه می‌کنند. آمریکایی‌ها دچار غرور کاذب شده‌‌اند. معلوم بود که حسنی مبارک از جانب آمریکایی‌ها تحت فشار است و نقره داغ شده است. مبارک گفت آمریکایی‌ها به دلیل غروری که دارند بسیار مغرورانه و بد رفتار می‌کنند. بی‌دلیل نیست که همیشه مشکل دارند، عقل در آنجا حکومت نمی‌کند. تنها نگرانی ما این است کهCowboy امروز امریکا(منظورش بوش بود) اقدامی‌ انجام دهد و پس از کسب موفقیت اولیه، قدرت را تحویل دموکرات‌ها بدهد. معلوم بود که مبارک نگران موقعیت خودش شده است.

*مبارک راجع به شعارهای تند برخی از مقامات منطقه صحبت کرد و گفت: این نوع نگرش مشکلات شما و ما و دنیای اسلام را بیش از گذشته می‌کند و هر روز تهدیدات ایران را افزایش می‌دهد و من مدعی هستم که شما صدای عقلانیت و منطق و اندیشه در دنیای اسلام هستید. ملاقات اول ژنو خارج از پروتکل بود. می‌خواستم به ایران بروم اما رادیکال‌ها بسیار مخالفت کردند. باز هم می‌خندید و منظورش از رادیکال‌ها را به گونه‌ای دیگر بیان کرد. منظورش از رادیکال‌ها آمریکا و سیستم امنیتی خودش بود.

*خاتمی: هر موقع بیائید در ایران از شما استقبال می‌کنند. امیدوارم اجلاس سران عرب باعث ناآرامی ‌درمنطقه نشود. شما کمی‌ هم نسبت به مصالح شیعه و سنی و برخی از تندروها حساس باشید. دوستانتان را نصیحت کنید. با دوستی و تفاهم می‌توان بر مشکلات فائق آمد.

*مبارک: ما هم در پی آن هستیم تا بین سوریه و عربستان سعودی دوستی برقرار شود. مساله قذافی را هم خواستم حل کنم ولی دیوانه‌ام کرد و نتوانستم. شرط عجیبی مطرح شد. پادشاه عربستان بایست از قذافی عذرخواهی می‌کند.به سرهنگ معمر گفتم تو می‌خواستی آنها را بکشی. تو نسبت به همه بدبین هستی. حالا بایست آنها بیایند از تو عذرخواهی کنند. به قذافی گفتم تو به عربستان فحاشی می‌کنی، آمریکایی‌ها سودش را می‌برند. من عربستان را بر حذر داشتم. قذافی خیلی از من دلخور است. آمریکایی‌ها به دنبال برهم زدن منطقه هستند.ایران بایست با تدبیر عمل کند. رودررویی با آمریکایی‌ها به نفع شما نیست. من با شیعه مشکلی ندارم. آمریکایی‌ها دنبال فتنه هستند. اینها نه مصر را می‌خواهند نه شما را. البته منافع ما و منافع اینها یک جایی بهم می‌رسد. ایران می‌بایست کمی‌ با تدبیر عمل کند. آمریکایی‌ها هم به ما فشار می‌آوردند که از ما پایگاه بگیرند ولی ما با تدبیر عمل کردیم گفتیم پایگاه نداریم، ولی هواپیماهای شما برای سوخت‌گیری بیایند و بروند. ما از آنها زمان گرفتیم. شما هم خیلی می‌بایست دقیق عمل کنید، از آنها زمان بگیرید. من به سیستم نظامی و امنیتی خود دستور داده‌ام که به هیچ وجه آمادگی همکاری با آمریکا در قبال جنگ جدیدی در خاورمیانه را نداشته باشد.مبارک بصورت تلویحی داشت اخباری را که شنیده بود و برای ما هم تازگی نداشت، کمی ‌آب داخلش می‌کرد و به ما می‌فروخت!

*سر میز صبحانه نیز از لزوم توسعه و علم و تحقیق وتکنولوژی و سرمایه گذاری درست صحبت کردیم و توضیحاتی از کارهای دوران آقای خاتمی از جمله در عرصهI.T وICT، بایوتکنولوژی و نانوتکنولوژی، گسترش کمی ‌و کیفی دانشگاه‌ها، سرمایه‌گذاری درخور توجه در نفت و گاز و پتروشیمی‌ و صنایع و تجهیزات در کشاورزی و...داده شد و از وضعیت این امور از مصر پرسیدم. 

 

 ایشان هم توضیحاتی داد که اجمالاً نشان می‌داد که مصر هم در جهت توسعه حرکت می‌کند، اگرچه نمی‌دانم بدون حداقلی از دموکراسی توسعه میسر است یا نه؟! از رشد بالای ۵% و اینکه در آینده اضافه خواهد شد و از سرمایه‌گذاری خارجی در توسعه تحقیقات و تکنولوژی و...سخن گفت و مجدداً آقای مبارک رشته سخن را در دست گرفت به انتقاد از آمریکا و اینکه به دروغ شعار دموکراسی را می‌دهند، علاوه بر اینکه دموکراسی به درد منطقه نمی‌خورد، گفت به ایشان گفته‌ام که شما، منطقه را نمی‌شناسید، چطور می‌خواهید در یک جامعه قبیله‌ای مثل عربستان دموکراسی برقرار کنید یا در جاهای دیگر آنچه شما می‌گویید نتیجه‌ای جز هرج و مرج و آشفتگی ندارد.

*خاتمی گفت درست است که آمریکا درست نمی‌گوید ولی دموکراسی چیز خوبی است، چرا ما نباید خودمان بر پایه امکانات و نیاز خودمان به سوی آن رویم تا بهانه به دست دیگران برای تحمیل سلطه خود به نام دموکراسی ندهیم.

مبارک گفت موافق نیستم و با خنده گفت دموکراسی؟ چه دموکراسی‌ای؟ مبارک نسبت به هرگونه مردم‌سالاری واکنش نشان می‌داد.

مبارک نکته‌ای را افزود که نشان دهنده عدم رضایت او از عبدالناصر است؛ گفت شعارها وحرف‌های قذافی مرا به یاد عبدالناصر می‌اندازد، انصافا که قیاس مسخره‌ای است.از قیاسش خنده آمد خلق را. 
 

به نقل یالثارات

انتقاد شدید آیت الله صافی از جشنوارههای‌ فجر

 
این مرجع تقلید با انتقاد شدید از جشنواره‌های فیلم و موسیقی فجر و ترویج برنامه‌های مبتذل فرهنگی گفت: این جشنواره‌ها با ارزش‌های مقدس نظام جمهوری اسلامی صددرصد مخالفت دارد و ترویج اسلام زدایی و ترویج افکار غیر اسلامی است و وزارت ارشاد مسئول است و باید در پیشگاه خداوند و صاحب شریعت مقدس پاسخگو باشد.
پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت‌الله صافی: آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی در دیدار با جمعی از نمایندگان روحانی مجلس شورای اسلامی با اشاره به جایگاه و اهمیت مجلس شورای اسلامی گفت: مجلس در رأس امور است و مملکت باید قانونمند باشد و باید همه‌ قانون را قبول داشته باشند و آن را اجرا کنند.

این مرجع تقلید با توجه به بودجه‌ی کشور که هم اکنون در مجلس در حال بررسی است، گفت: اگر کسی بخواهد بفهمد که سیر یک مملکت در چه مسیری واقع شده است باید بودجه آن را نگاه کند.

این مرجع تقلید شیعیان جهان افزود: مجلس باید با کمال شجاعت و بصیرت تمام بودجه را بررسی کند و اگر خلاف شرع و خلاف مصالح مردم یا تضییع بیت المال بود، جلوی آن را بگیرد.

وی ادامه داد: بیت‌المال به همه مردم تعلق دارد و نمی‌شود آن را در مسیری مصرف کرد که حقوق ملت پایمال شود، همه کسانی که بودجه را تصویب می‌کنند مسئول هستند.

آیت‌الله العظمی صافی حماسه‌ی هشت سال دفاع مقدس را برخاسته از غیرت دینی مردم دانست و اظهارکرد: شهیدان برای اسلام و قرآن و اهل بیت علیهم السلام شهید شدند و آنها حاکمیت اسلام را می‌خواستند و جان خود را در این راه فدا کردند و ما در مقابل خون شهدا مسئول هستیم.

وی با بیان اینکه ارکان نظام باید محکم و پابرجا باشد و هیچ گروه و شخصی نباید آن را سست کند، افزود: امروز باید کاری کرد که مردم به نظام امیدوارتر شوند و نباید آنها را دلسرد کرد.

این مرجع تقلید وظیفه‌ی روحانیون مجلس را سنگین خواند و افزود: نمایندگان روحانی مجلس باید اعتماد مردم را به نظام بیشتر کنند. روحانی مجلس ما باید مانند شهید مدرس باشد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت‌الله صافی، این مرجع تقلید با انتقاد شدید از جشنواره‌های فیلم و موسیقی فجر و ترویج برنامه‌های مبتذل فرهنگی گفت: این جشنواره‌ها با ارزش‌های مقدس نظام جمهوری اسلامی صددرصد مخالفت دارد و ترویج اسلام زدایی و ترویج افکار غیر اسلامی است و وزارت ارشاد مسئول است و باید در پیشگاه خداوند و صاحب شریعت مقدس پاسخگو باشد.

این مرجع تقلید با توجه به مطالبی که درباره‌ی مکتب ایرانی گفته می‌شود، افزود: مکتب ما مکتب محمدی و مکتب علوی و مکتب قرآنی است و ترویج غیر مکتب اسلام خلاف شرع است و بودجه برای این کار تضییع بیت‌المال است.

وی با توجه به بیداری مسلمانان و قیام آنان علیه ظلم و استکبار جهانی گفت: این قدرت ایمان و اسلام و قدرت الله اکبر است. استکبار و صهیونیست و دشمنان اسلام آن همه تلاش کردند که مردم را از اسلام دور نگه دارند و عده‌ای از مزدوران خود را بر کشورهای اسلام حاکم کنند؛ ولی ناگهان معجزه‌ای در دنیا اتفاق می‌افتد که خداوند می‌خواهد دوباره قدرت اسلام را به جهانیان نشان دهد.

وی ادامه داد: ما به این دین افتخار می‌کنیم و مکتب اسلام را عالی‌ترین مکتب نجات‌بخش می‌دانیم و حرام و حلال این دین را که موجب آسایش دنیا و آخرت می‌باشد با تمام وجود حفظ می‌کنیم.

در این دیدار که بدون حضور خبرنگاران برگزار شد، آیت‌الله العظمی صافی ضمن تقدیر از نمایندگان مجلس به ویژه روحانیون مجلس، مطالب و نکات مهم دیگری را نیز به نمایندگان روحانی مجلس متذکر شد و در پایان برای موفقیت آنان در خدمت به اسلام و کسب رضایت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف دعا کرد.

در این دیدار چند تن از نمایندگان روحانی مجلس مطالبی را درباره‌ی مجلس و تشکل آقایان روحانی مجلس ارائه کردند. 
 
به نقل از یالثارات

کلمات خاتمی را میسرحسین موسوی تفسیر کرد!!!

وهاب نویسنده وبلاگ «صدای سکوت» امروز در وبلاگش نوشت:

دوران اصلاحات دوران عجیبی بود. دوم خرداد ۷۶ بود که خاتمی با رأی بالا رییس جمهور ایران می شود. خاتمی و اعوان و انصارش زمام امور کشور را به دست گرفتند. یادم نمی ره سال ۸۰، شب بعد از انتخابات که معلوم شد خاتمی، مهمترین رقیبش یعنی دکتر توکلی رو پشت سر گذاشته و برای دور دوم رییس جمهور شده چقدر ناراحت و عصبانی شده بودیم. چرا مردم دوباره بهش رأی دادند؟ نکنه اشکهای خاتمی توی مجلس کار خودشون رو کرده بودند؟

ماجرای کوی دانشگاه سال ۷۸، تضعیف اصول اسلامی نظام در روزنامه های دوم خردادی، کنفرانس برلین، تخریب مفهوم فرهنگ اسلامی در دوران وزارت مهاجرانی و... همه و همه وقایع دردآوری بود که ریشه در پایه های فکری جریان دوم خرداد داشت.

خدمات خاتمی در دوره ریاستش برای کشور در جای خود محفوظ، اما هر چه بود شیخ محمد خوب ظاهر را حفظ می کرد. گر چه عده ای از قبال ریاست او به نون و نوایی رسیده بودند و زمینه های برپایی حکومت سکولاری را (کمتر در عیان و بیشتر در لفافه) طرح ریزی می کردند و آزادی را به مفهوم غربی آن ترویج می دادند و اساس ولایت فقیه را هدف قرار می دادند، اما خود خاتمی با حفظ ظاهر و استفاده از واژگان دوپهلو چون اصلاحات، آزادی، حقوق انسانی، جامعه مدنی، گفتگوی تمدن‌ها، کرامت انسانی، حقوق بشر، تفاهم و گفتمان، قرائت های نوین و... توانست جریان دوم خرداد را یک جریان اصلاح طلب، سازنده و موافق اصول اسلامی بین عوام مردم نشان دهد.

این ماجرا ادامه داشت تا فتنه ۱۳۸۸. میرحسین با اصرار جریان اصلاحات وارد صحنه انتخابات شد. چرا که از یک سو خاتمی در بین اصولگرایان رأی نداشت، ولی میرحسین با ورودش می توانست بین اصولگرایان شکاف ایجاد نماید و از سوی دیگر خود خاتمی نیز در ورود به انتخابات مردّد بود. چون با شناختی که از اطرافیان رادیکال خود و تقاضاهایشان داشت، می دانست که برد و باختش در این انتخابات به معنای نابودی اوست.

در تبلیغات انتخاباتی، خاتمی به صراحت در بین مردم از میرحسین دفاع کرد و او را نماینده اصلاحات نامید و موج سبز را ادامه دهنده جریان دوم خرداد معرفی کرد. سبزی ها تبلیغات پرخرجی - که بعدها معلوم شد منابعشان از کجاست - انجام دادند و اعلام کردند که دوم خرداد دیگری در ۲۲ خرداد رخ خواهد داد. به هر حال انتخابات انجام شد، دروغ «تقلب» اسم رمز اغتشاشات موج سبز شد و سیاست چندساله «حرکت با چراغ خاموش» جای خود را به سیاست «فشار از پایین، چانه زنی در بالا»، «پروژه شهیدسازی»، «اختلاف افکنی بین بیت امام و بیت رهبری» و... داد.

مطربها و رقاصه ها از موج سبز حمایت کردند؛ میرحسین ساکت ماند و از آنان برائت نکرد. اوباما، مرکل، سارکوزی و نتانیاهوی اسرائیلی از موج سبز حمایت کردند؛ میرحسین ساکت ماند و از آنان برائت نکرد. مسعود و مریم رجوی و منافقان خارج نشین از موج سبز حمایت کردند؛ میرحسین ساکت ماند و از آنان برائت نکرد. ربع پهلوی، نوری زاده، سازگارا و ضدانقلاب های لس آنجلس نشین شبکه های فارسی زبان از موج سبز حمایت کردند؛ میرحسین ساکت ماند و از آنان برائت نکرد. ریگی و گروهک جندالشیطان از موج سبز حمایت کردند؛ میرحسین ساکت ماند و از آنان برائت نکرد.

روز سیزده آبان، شانزده آذر، روز قدس و روز عاشورا بزرگترین توهین ها به امام و رهبر و ولایت فقیه و پایه های اسلامی حکومت انجام شد، دختر و پسر دست در دست هم باشعار یا حسین، میرحسین! رسماً درخواست «نظام جمهوری ایرانی» کردند و دوباره سکوتی معنادار از سوی میرحسین. اینجا بود که برای مردم به طور کامل روشن شد که این موج دنبال اصلاحات غربی و سکولار است نه یک اصلاحات در خط امام و انقلاب.

هر چه خاتمی در اون هشت سال ریاست جمهوری خود برای اصلاحات زحمت کشیده بود، هدر رفت. کلمات مبهم جریان اصلاحات در کف خیابان ها و سکوت سران فتنه تفسیر و تعبیر شد. حالا همه مردم حتی بچه دبیرستانی ها فهمیدند که اتاق فکر جریان دوم خرداد در پی تضعیف جایگاه ولایت فقیه و براندازی نظام است. بیچاره خاتمی! هر چه در آن هشت سال تلاش کرده بود شفاف و علنی نگوید اصلاحات به چه معناست، هشت ماهه دود شد رفت هوا! حالا شما به او حق می دید که از دست کروبی و میرحسین عصبانی باشه یا نه؟ 

خاتمی سکوت را شکست!!!!

خاتمی پس از دو هفته سکوت در قبال پروژه آمریکایی-صهیونیستی آشوب در ۲۵ بهمن، سکوت را شکست.

به گزارش جهان به نقل از کیهان وی ضمن سخنانی که همسو با پروژه ناکام ۲۵ بهمن ارزیابی می شود، تلاش کرد هویت ضد صهیونیستی و ضدآمریکایی قیام ملت های مسلمان منطقه را کمرنگ کند. او مدعی شد بعضی از این قیام ها علیه نظام هایی بوده که سیاست اصلی خود را مخالفت با غرب به خصوص آمریکا قرار داده اند و همواره شعارهای انقلابی و ضدصهیونیستی داشته اند! 


خاتمی هیچ مصداقی دراین باره ارائه نکرد و حال آن که تمام رژیم های مرتجعی که ملت های مسلمان علیه آنها به قیام برخاسته اند، دارای ماهیت وابسته بوده اند و حتی معمر قذافی طی سال های اخیر بیشترین ارتباطات را با آمریکا و غرب برقرار کرده بود. 


خاتمی در ادامه سخنانش بدون آن که تحرکات ساختارشکنانه و شعارهای ضدانقلابی و ضدقانون اساسی اوباش تحریک شده از سوی رسانه های ضدانقلابی و آمریکا و رژیم صهیونیستی در ۲۵ بهمن را محکوم کند، مدعی شد: 

 

 آیا نباید باعث ناراحتی و نگرانی باشد وقتی جریان هایی می کوشند دست آوردهای بزرگ انقلاب را نادیده انگارند، بلکه آن را دگرگونه جلوه دهند؟ وقتی بنا باشد همه مسئولان طراز اول که مورد تایید امام، مردم و رهبری بوده اند انسان های فاسد، منحرف و ضدانقلاب معرفی شوند آیا مردم جهان حق ندارند این شبهه را پیدا کنند که پس حاصل انقلاب، فساد و انحراف بوده است؟ و آیا این بزرگ ترین جفا به انقلاب نیست؟ آیا اگر فضا باز باشد قانون اساسی مبنای عمل قرار گیرد و انتقاد و حتی اعتراض در چارچوب قانون آزاد باشد و نصیحت مسئولان کشور و نقد و ارائه آزاد اندیشه یک ارزش به حساب آید، به جمهوری اسلامی خدمت نشده است؟ 


وی که سوابق ملاقات با جرج سوروس (سرمایه گذار صهیونیست کودتاهای مخملین) و راسموسن دبیرکل ناتو (حامی کاریکاتورهای ضد اسلامی در دانمارک) را در کارنامه سیاه خود دارد، به دفاع تلویحی از فتنه گرانی چون موسوی و کروبی برخاست که تحریک کننده حرکت آشوبگرانه مذکور ۲۵ بهمن بودند.خاتمی گفت: به جا بود که زندانیان که نوعاً انسان های امتحان داده و صادق و مومن اند آزاد شوند نه اینکه این روزها شاهد دستگیری های تازه و ایجاد محدودیت مجدد برای کسانی باشیم که اندکی از محدودیت آن ها کاسته شده بود. چرا باید کسانی چون جناب مهندس موسوی و جناب آقای کروبی که در دلبستگی شان به اصل انقلاب و نظام تردیدی نیست دچار حصر و محدودیت شوند و زمینه ای فراهم آید تا کسانی که نه نظام را قبول دارند و نه خیر ایران و ایرانی را می خواهند میدان داری و احیاناً از احساسات پاک مردم بخصوص جوانان سوءاستفاده کنند. 


این رویکرد تحریفگرانه و نفاق آلود از سوی خاتمی در حالی است که اوباش چند صد نفری حاضر در اغتشاش ۲۵ بهمن، به دعوت کروبی و موسوی علناً علیه جمهوری اسلامی و ارکان قانون اساسی و انقلاب فحاشی کرده بودند تا افکارعمومی جهان از انتفاضه اسلامی در خاورمیانه منحرف شود، همچنان که خاتمی خود در سخنان اخیرش کوشیده تا هویت ضدصهیونیستی و ضد آمریکایی نهضت ها را کتمان کند.  

 

خاتمی به شیوه نفاق همیشگی توضیح نمی دهد که کجای تحرکات ساختارشکنانه و آشوبگری و تکرار شعارهای ضدانقلابی که یک روز قبل از ماجرای ۲۵بهمن از سوی سایت وزارت خارجه رژیم صهیونیستی دیکته شده، «نصیحت و نقد و ارائه اندیشه در چارچوب قانون است»؟! و کدام «انسان مومن و صادق» حاضر می شود در بحبوحه بدنامی و فرار مزدوران آمریکا و اسرائیل از کشورهای اسلامی، ننگ نوکری مستکبران را به جان بخرد و به خاطر این حماقت بزرگ، از ستایش آنان برخوردار گردد؟! 


خاتمی با این اظهارات نشان داد که ادعای اصلاح طلبی او در چارچوب قانون اساسی و خدمت به جمهوری اسلامی دروغی رنگ باخته بیش نیست و او اختیار جدا کردن حساب خود از ضدانقلاب و آمریکا و اسرائیل را ندارد. 


گفتنی است خاتمی علاوه بر ملاقات پنهان با جرج سوروس صهیونیست،راسموسن دبیرکل ناتو و حامی کاریکاتورهای ضد اسلامی برای راه اندازی فتنه۸۸ مبالغ کلانی از ملک عبدالله پادشاه سعودی و برخی از کشورهای اروپایی نیز دریافت کرده است و تلاش وی برای تطهیر سران وابسته برخی کشورهای عربی و تخطئه حرکت های انقلابی مردم مسلمان خاورمیانه در این راستا قابل ارزیابی است. 


خاطرنشان می شود همزمان با سیاه بازی جدید خاتمی، روزنامه اطلاعات مطلبی رپرتاژگونه و توأم با حمایت از وی چاپ کرد.