رئیس جمهور با اشاره به جنایات رژیم صهیونیستی علیه فلسطینیها، گفت: مستکبران با اتکا به رسانه، جنایتکارترین و فاسدترینهای تاریخ یعنی رژیم غاصب صهیونیستی را مظلوم معرفی میکنند.
به گزارش رجانیوز، محمود احمدینژاد ظهر امروز در مراسم بزرگداشت مقام خبرنگار و شهدای عرصه رسانه و اطلاعرسانی با بیان اینکه ایرانیان در هر جای دنیا که هستند، عزیزند، اظهار داشت: ما خود را خادم همه ایرانیها میدانیم و همه ایرانیها در هر جای دنیا میتوانند به وطن خود آمده و در خدمت هموطنانشان باشند.
وی ادامه داد: کسی نمیتواند مانع رفت و آمد ایرانیها به وطنشان باشد و اگر عزیزانی هستند که در نقاط مختلف دنیا دچار مشکل مالی و حتی فشارهای سیاسی و حقوقی از ناحیه برخی دولتها و گروهها هستند، اعلام کنند تا واحدی که در شورایعالی ایرانیان خارج از کشور برای پشتیبانی از آنها تاسیس شده، بررسی و حل شود و اگر میخواهند به کشور بازگردند هم راه برای بازگشتشان باز است.
احمدینژاد تاکید کرد: از ناحیه دولت هیچ مانعی برای بازگشت ایرانیان خارج از کشور وجود ندارد و اگر در دستگاه قضایی مسئله حقوقی وجود دارد، باید رسیدگی کنند و ما هم پشتیبانی میکنیم.
فارس نوشت: رئیس جمهور در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه بیشترین ارتباط با رسانهها در دولت نهم و دهم بوده است، خاطرنشان کرد: جلساتی که با رسانهها و خبرنگاران داشتیم، به گونهای است که تقریبا به صورت آزاد بوده و در سطح بینالمللی هم اینگونه است.
وی افزود: هر چند رابطه بسیار خوبی با رسانهها داشتیم ولی این رابطه در حد بالا و مطلوب ما نیست.
احمدینژاد یادآور شد: قبول نداریم اگر نویسندهای مقاله انتقادی را در جایی چاپ کرد، با او برخورد شود و او را محکوم کنند.
رئیس جمهور با اشاره به وجود بیشترین نقد و تخریب علیه دولت وی که با برخورد از سوی دولت مواجه نشده، تصریح کرد: با وجود تخریبهای زیادی که علیه دولت صورت گرفته، اگر دستگاهی از خبرنگاری شکایتی کرد در روز خبرنگار آن شکایت را پس گرفتهایم و الان نیز اعلام میکنیم اگر دستگاهی از خبرنگاری شکایت کرده، آن را پس بگیرد.
احمدینژاد افزود: این را هم قبول نداریم که برخی برای خود مصونیت در نظر گیرند، بلکه همه باید بر طبق قانون عمل کنند.
وی ادامه داد: بر اساس قانون اگر نسبت به امام راحل (ره)، مقام معظم رهبری و رئیس جمهور اهانتی صورت گیرد، مدعیالعموم باید مستقیما وارد شده و برخورد کند؛ در حالیکه راجع به ما این اتفاق نیفتاد و بنده از این موضوع ناراحت نیستم و خود را نوکر مردم میدانم، اما دیگران نباید برای خود حلقههایی را درست کنند و بگویند باید جواب دهید.
احمدینژاد متذکر شد: فردی بدون اینکه اسمی از کسی ببرد، مقاله نوشته و الان میگویند به فلان آقا برخورده است؛ اصلا بر بخورد در حالیکه باید مقاله نوشت که افراد خود را اصلاح کنند.
وی با بیان اینکه هیئت منصفه با اکثریت قاطع اعلام میکند این موضوع جرم نیست، بلکه انتقاد است اما قاضی اعلام میکند طبق قانون اجازه دارم خلاف رای هیئت منصفه رای دهم، اظهار داشت: برخی نباید کاری کنند که بهانه به دست دشمنان ملت بدهند.
رئیس جمهور نقش رسانه و کار خبری را نقشی بیبدیل عنوان و خاطرنشان کرد: چیزی نمیتوان جایگزین رسانه کرد و امروز حساسیت آن از هوا بیشتر است؛ به همان اندازه که تنفس حیاتی است نقش رسانه نیز حیاتی است و تمام معادلات عالم با رسانه ساماندهی میشود.
احمدینژاد تصریح کرد: هیچ جریان اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بدون رسانه و اطلاعرسانی پی در پی امکان گسترش و بقا ندارد.
وی با تاکید بر اینکه کار اطلاعرسانی از پیچیدهترین عملیات اجتماعی است، ادامه داد: روشن است که خواستگاه و اندیشه حاکم بر رسانه و مبانی جاری در آن که عملکرد آن را شکل میدهد.
رئیس جمهور گفت: این حرف درستی نیست که بگوییم رسانه امر مطلق و مجرد و یا بیرنگ است؛ در حالیکه رنگ و بوی رسانه برآمده از رنگ و بوی بستری است که از آنجا برخواسته است.
احمدینژاد در ادامه به شعار غربیها درباره آزادی اطلاعات و اینکه دانستن حق مردم است، اشاره و خاطرنشان کرد: کسانی که این شعارها را سر میدهند، به آن عمل نمیکنند؛ دیدید که یک خبرنگار پس از 50 سال که به آنها خدمت کرده بود، وقتی چند کلمه در وبلاگ خود نوشت که گوشهای به صهیونیستها زد، با خشونت تمام با او برخورد کردند.
وی با تاکید بر اینکه در این کشورهای مدعی آزادی خفقان اندیشه و آزادی عمل وجود دارد، تصریح کرد: مشرب فکری و پایه اعتقادی و هدف از تاسیس رسانهها هر چه باشد، در کارکرد رسانه اثر دارد.
رئیس جمهور با مقایسه تفکر رسانهای ما با کشورهای غربی یادآور شد: کسانی که هدفشان تسلط و چپاول دنیا است، به گستردگی هر چه تمامتر از ابزار و عنصر رسانه استفاده میکنند.
احمدینژاد ادامه داد: آنها سنگینترین جنگهای روانی را با رسانه سازماندهی و گسترش میدهند و با خبرسازی و نحوه تدوین و پوشش خبر سیاست و اقتصاد درست میکنند؛ اینگونه القا میکنند که اقتصادی مطلق دارند و دیگران باور میکنند.
وی اضافه کرد: یک دورهای که روی افکار عمومی ملت آمریکا مطالعه کردیم، دیدیم ملت آمریکا کشور خود را قدرت مطلق میداند که این موضوع توسط رسانهها صورت گرفته است.
احمدینژاد گفت: با وجود اینکه بزرگترین کینههای تاریخی در اروپا بوده و هست، ولی با کمک رسانه چنان وحدتی را معرفی میکنند که خیال میشود آنها همه با هم متحد و یکدل هستند.
رئیسجمهور با بیان اینکه تسلط شان بر سازمان بینالمللی هم با کمک رسانهها تثبیت شده، اظهار داشت: غیردموکراتیکترین سازمانها را در دنیا اداره میکنند ولی خود را طرفدار مبارزه با تبعیض و طرفدار آزادی و همیشه جبهه آزادیخواهان را ضعیف و عقبافتاده معرفی میکنند.
احمدینژاد یادآور شد: آنهایی که بیعرضهترین و کمبهرهورترین مدیریت جهانی را دارند، میخواهند ما را به ملتها ناکارآمد معرفی کنند.
وی با بیان اینکه بیش از 200 سال بردهداری جدید و بیگاری کشیدن از صدها میلیون انسان، اتوبانها، کارخانجات و راهآهن ساختند، تاکید کرد: اگر اینها را به پول تبدیل کنیم، چقدر میشود و یا چقدر معادن کشورها را غارت میکنند؛ همین الان نیز ملتهای با معادن غنی وجود دارد که در فقر هستند ولی آنها معادن را به قیمت مفت میبرند و الان نفت ملتها را به یک سوم قیمت میخرند.
رئیسجمهور یادآور شد: پول مسلط درست کرده و سازمانهای بینالمللی را پشت آن درست کردند تا کسی نتواند خللی در آن وارد کند، بعد میگویند که این پیشرفت ما به دلیل تفکر مادی است که این موضوع را نیز با رسانه جا میاندازند.
احمدینژاد با اشاره به تبلیغات رسانهای غربی علیه ملت افغانستان و معرفی آنها به عنوان مجرم، اظهار داشت: صدام را به بهانه سلاح کشتار جمعی و تسلط بر منطقه و با شعار آزادی و دموکراسی کنار گذاشته و یک میلیون نفر را کشتند و با این حال توسط رسانهها ملت عراق را مجرم و تروریسم معرفی میکنند.
وی در خصوص جنایات رژیم صهیونیستی افزود: جنایتکارترین و فاسدترینهای تاریخ صهیونیستها هستند و دست وحشیترینها را هم از پشت بستهاند؛ با این وجود با کمک رسانهها خود را مظلوم و فلسطینیان را وحشی معرفی میکنند.
رئیس جمهور با بیان اینکه آنها ماجرای هولوکاست را مبنای مظلومیت یک گروه قرار دادند، گفت: آنچنان با رسانه هولوکاست را رسوخ داده و جا انداختهاند که بعضی از مدعیان خط امام در ایران نیز، آن را باور کرده و نمیتوانند باور کنند که این ماجرا ساختگی و برای تسلط بر ملتها و خاورمیانه است.
احمدینژاد با طرح سئوالی مبنی بر اینکه باید دید چرا اجازه تحقیق در مورد هولوکاست را نمیدهند، گفت: در دوره ما ماجرای 11 سپتامبر را درست کرده و ظرف 6 روز با کمک رسانه فضای افکار عمومی را به جایی رساندند که حمله به افغانستان و عراق به حق تبدیل شد و گفتند 3 هزار نفر در این حادثه کشته شده ولی هیچ گزارشی در مورد آن منتشر نشد و در میان کشتهشدگان نیز هیچ صهیونیستی وجود نداشت؛ چرا که از قبل به آنها اعلام کرده بودند تا در این روز در آنجا حضور نداشته باشند.
رئیس جمهور گفت: با وجود اینکه ضعیفترین ارتش دنیا در تاریخ ارتش آمریکا بودهاست چراکه در هیچ جنگی پیروز نشدهاست؛ در جنگ جهانی دوم پس از اینکه دیگران خسته شدهاند با دو حمله اتمی به ژاپن مورد تشویق صهیونیستها قرار گرفت و به عنوان پیروز جنگ قلمداد شدند.
رئیسجمهور در ادامه سخنان خود در مراسم بزرگداشت مقام خبرنگار با بیان اینکه ملت ایران مظلومترین ملتهای تاریخ است، گفت: براساس معادلهای که توسط رسانهها ایجاد کردهاند کسی که 10 هزار الی 20 هزار بمب اتم ذخیره کرده مدعی کسی میشود که میخواهد یک بمب بسازد که همه اینها را با اتکا به رسانهها انجام میدهند.
وی با تاکید بر اینکه امروز در دنیای استکباری رسانه ابزار جنگ علیه ملتها طراحی و برنامهریزی شده است، افزود: به وسیله رسانه خود را متمدن معرفی میکنند در حالی که متوحشتر از اینها در تاریخ وجود ندارد.
رئیس جمهور قتل عام 100 میلیون انسان، راهاندازی جنگ برای فروش اسلحه و تولید میکروب برای فروش دارو را از جمله اقدامات ضد بشری کشورهای مستکبر برشمرد و تأکید کرد: با اتکا به رسانه غیر دموکراتیکترین حکومتها را آزادیخواه معرفی میکنند و شاهدیم که در 60 - 70 سال اخیر خشنترین حکومتها مورد حمایت آمریکا و در مقابل آزادترین حکومتها مورد بغض و کینه آمریکا بودهاند در حالیکه با اتکا به رسانه خود را پرچمدار آزادیخواهی معرفی میکنند.
احمدینژاد افزود: با وجود اینکه ضعیفترین ارتش دنیا در تاریخ ارتش آمریکا بوده چراکه در هیچ جنگی پیروز نشده است؛ در جنگ جهانی دوم پس از اینکه دیگران خسته شدهاند با دو حمله اتمی به ژاپن مورد تشویق صهیونیستها قرار گرفت و به عنوان پیروز جنگ قلمداد شدند و در سایر جنگها از جمله ویتنام با وجود اینکه شکست خوردند طوری معرفی شدند که انگار شکست ناپذیر هستند.
وی با بیان اینکه این کشورها با ابزار رسانه ابهت دروغین درست کردهاند، تصریح کرد: امروز یک جنگ واقعی نه جنگ نظامی بلکه جنگ سنگین رسانهای برقرار است به این ترتیب که این کشورها دیگران را عقب افتاده و خود را پیشرفته معرفی میکنند.
رئیسجمهور با اشاره به وجود خشنترین رفتارها با مردم در آمریکا، یادآور شد: امروز در حال جنگ گسترده همه جانبه رسانهای علیه کشورمان و ملتها تدارک دیده شده به سر میبریم و برندهترین سلاح آنها رسانه بوده و سلاح نظامی، اقتصادی و سیاسی به این اندازه اثر نداشتهاست که از طریق آن مسائل فرعی را اصلی جلوه میدهند.
احمدینژاد افزود: اگر میخواهند ماجرایی بسازند کافیست ماشین شهرداری پای یک گربهای را زیر بگیرد که با توسل به رسانههای خود این ماجرا را بزرگ میکنند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به بزرگ نمایی رسانههای غربی در ترکیدن یک ترقه در مسیر عبور هیئت همراه رئیس جمهور در همدان گفت: در همدان که جمعیت پرشوری به استقبال آمده بودند فردی ترقهای را از روی ذوق انداخت که صد متر با ما فاصله داشت و مردم اصلا تکان نخوردند ولی یک غوغا درست کردند و گفتند انفجار نارنجکی موجب تلفاتی شده و احمدینژاد را به نقطه نامعلومی بردند در حالیکه بنده در آن زمان در جمع مردم همدان در ورزشگاه مشغول سخنرانی بودم.
رئیسجمهور با بیان اینکه بسیاری از این شبکههای رسانهای غرب برای اثرگذاری در ذهن مدیران کشورها است، یادآور شد: امروز ابزار رسانه اثرگذارترین و مهمترین ابزار است.
احمدینژاد در ادامه سخنان خود همچنین به تشریح وظیفه ایرانیان در مقابل رسانههای غربی پرداخت و گفت: باید از رسانه حداکثر استفاده را برد ولی نگاه ما و مبانی نظری رسانه در ایران با آنها متفاوت است چراکه ما نمیتوانیم خبر غیر واقعی منتشر کنیم.
وی ادامه داد: ما دقیقا در نقطه مقابل آنها فکر میکنیم و اینکه خبر صادقانه و امیدبخش باشد به نفع جامعه و مکتب ماست. چرا که معتقدیم اگر انسانهای روی زمین امیدوار باشند میشود بساط ظلم را برچید.
رئیسجمهور تأکید کرد: ما فکر میکنیم تکتک انسانها و همه ملتها مهم و محترم هستند و باید به نوع انسانها و ملتها احترام گذاشت و معتقدیم عدالت متعلق برای همه است.
احمدینژاد ابراز داشت: ما نمیتوانیم بدخواه دیگران حتی مردم آمریکا و آقای بوش باشیم و هدف ما از مقابله با بوش جلوگیری از فساد و سقوط او هست.
وی در خصوص مسئولیت رسانهها در عرصه داخلی و بینالمللی تصریح کرد: امروز ایران یک کشور در کنار سایر کشورها، یک جغرافیا، قوم و ملیت نیست بلکه ایران امروز یک فرهنگ، مکتب، جریان تاریخی و پرچمدار یک صف بینالمللی در برابر فاسدها و زورگویان است.
رئیسجمهور نام ایران را مترادف با خداپرستی، عدالت، پاکی، برادری، مبارزه با ظلم و نور امید برافروخته شده برای ملتها دانست و گفت: هر چند مشکلات زیادی داریم هنوز حیات طیبه و جامعه آرمانی جهانی برپا نشدهاست و این در حالیست که مشکل در همه جای دنیا وجود دارد اما در ایران نوری درخشیده است و هر کس هم که صحبت میکند به امید ایران است.
احمدینژاد در خصوص مأموریت ملت ایران نیز یادآور شد: مهمترین مأموریت ما حفظ اقتدار، وحدت و توانمندی ایران است چرا که دشمنان در صدد پوشاندن این حقیقت هستند.
وی به صدور قطعنامه علیه ایران نیز اشاره و خاطرنشان کرد: آنها کاغذ پارهای را نوشتند که هیچ ارزشی ندارد و میگویند میخواهیم به ملت ایران فشار آوریم تا ملت نیز به دولت فشار آورد بلکه ایران از مواضع خود کوتاه آید در حالیکه آنها بسیار "احمق " هستند.
رئیس جمهور با بیان اینکه امروز باید از اقتدار، تمامیت، مکتب، هویت، سرزمین و وحدت ملت ایران با همه وجود دفاع کنیم که دفاع از کل بشریت و انسانیت است، تأکید کرد: ایران متعلق به همه ملتها است و این حرف بنده به معنای ملیگرایی نیست و ایرانیها هیچوقت ملیگرایی به معنای آن انحرافی نبودهاند و همیشه دستاوردهای خود را در اختیار دیگران گذاشته و در غمشان شریک بودهاند.
احمدینژاد یادآور شد: تعریف از تمدن ایران اشاره به توانمندی و ایجاد خودباوری است که باید آن را حفظ کنیم.
وی خطاب به حاضرا در جلسه گفت: در عرصه جهانی امروز رسانههای ایران خط مقدم ملتها هستند و این شما رسانهایهای ایران هستید که باید مقابل آنها بایستید و باید خود را تجهیز و افق نگاهتان را جهانی کنید و باید در مقیاس جهانی اندیشه و برنامهریزی کنید که میتوانید.
رئیس جمهور شیوه و مبانی عمل رسانههای غربی با ایران را متفاوت برشمرد و اظهار داشت: بعضی اوقات یک خبر صادقانه اثری بیشتر از خبر غیر واقعی دارد.
احمدینژاد در عین حال تصریح کرد: خود را برای نبرد سرنوشت آماده کنید ملتها هم منتظر هستند و میلیاردها گوش برای شنیدن پیام آزادی ایران آمادهاند که بخشی حاصل مجاهدتهای شما است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود و خطاب به دولت توصیه کرد: دولت نیز باید با سعه صدر با رسانهها همراهی کند چرا که ما همه یک خانواده هستیم و یک مأموریت داریم و آن هم ساختن ایران برای نجات ایران و بشریت است.
رئیس جمهور با بیان اینکه کسانی که میخواهند تقابل ایجاد کنند با ما نیستند، گفت: از وزرا و مسئولانی هم که روابط کمی، با رسانهها دارند میخواهم که روابط خود را گسترده کنند چرا که باید ایران را با کمک هم بسازند.
احمدینژاد با اشاره به سخنان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در خصوص نیمه تکمیلی، مسکن و زیانآور و سخت بودن شغل خبرنگاران خاطرنشان کرد: همه اینها را قبول میکنم چرا که ما خود را از شما و شما را از خود میدانیم و جدایی وجود ندارد مگر میشود کشور بدون فعالیت رسانه پیشرفت کند.
وی با تأکید بر اینکه این رسانه است که موج مقابله با خودخواهی را بلند میکند خطاب به خبرنگاران تصریح کرد: شما باید قدر خودتان را بدانید چرا که کار خبرنگاری کار مقدسی است.
رئیس جمهور با اشاره به شهادت 317 خبرنگار گفت: این تعداد شهید به نسبت جمعیت خبرنگاران آمار زیادی است.
احمدینژاد در خصوص تلاش خستگیناپذیر خبرنگاران گفت: در سفرهای استانی که برخی از خبرنگاران ما را همراهی میکنند بعضی از مواقع برای آنها غصه میخورم چرا که زودتر از ما بیایند دیرتر از ما میروند و کاری پر از تنش و فشار دارند و قصد بنده از بیان این مباحث این است که بنده خبرنگاران را میفهمم.
وی کثرت خبرنگاری را کثرت مجاهدت اندیشهای و فرهنگی دانست و توصیه کرد: باید آزادگی و آزادمنشی حفظ شود و نه اینکه باید هر حقی را گفت بلکه باید برخی حقها را در سینه نگه داشت چرا که ممکن است زمان اعلام آن الان نباشد.
رئیس جمهور خبرنگاران را به حفظ امید توصیه کرد و گفت: باید امیدوار و عاشق باشید چرا که خبرنگاری بدون عشق محال است که موفق شود و خبرنگاری بدون امید آخرش همان میشود که توجیهگر فساد مستکبران شدهاند.
احمدینژاد در ادامه سخنان خود نیز خطاب به سردبیران و مدیر مسئولان رسانهها اظهار داشت: باید به خبرنگاران و تهیه کنندگان خبر فشار کمتری وارد آید و ما شاهدیم که خبرنگاران از حقوق کم گله داشتهاند و باید اعلام کنم که دولت در این خصوص به شما کمک میکند. بنابراین به زیر مجموعه خود بهتر برسید.
وی با بیان اینکه همه یک خانواده هستیم تصریح کرد: در یک خانواده نیز ممکن است اختلاف سلیقه وجود داشته باشد ولی باید توجه کنیم که دوستیها به هم نخورد.
رئیس جمهور در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران مبنی بر اینکه اعلام اسامی مفسدان اقتصادی که قبلا خبر آن را داده بودید به کجا رسید، گفت: مبارزه با مفاسد در دولت با قدرت دنبال و هر روز تقویت میشود و در دولت تقریبا همه راهها را برای مفاسد بستهایم. هرچند در نقطه مطلوب نیستیم و در همین راستا موارد زیادی را برای تعیین مجازاتها دنبال کردهایم و امیدواریم مجازات و اعلام شود.
احمدینژاد در همین خصوص ادامه داد: بنده هیچ مشکلی در اسم بردن ندارم ولی اگر روزی بدانم کارها جلو نمیرود الا اینکه اسمها را اعلام کنم این کار را خواهم کرد اما هنوز مأیوس نشدهایم که امیدواریم دیگران هم همراهی کنند.
وی با بیان اینکه مفاسد اقتصادی در جامعه خیلی کم شده ولی یک فساد هم در ایران اضافه است در تجلیل از شهدای رسانه تأکید کرد: شهدای رسانه ما در خط مقدم شهدا هستند چرا که با چه فداکاری و مظلومیتی و در قربت و اوج خدمت به شهادت رسیدند.
رئیس جمهور یادآور شد: راه آزادگی، عشق به خوبیها، عزت، خدمتگزاری صادقانه، تواضع و فروتنی را این شهیدان ترسیم کردهاند.
احمدینژاد در پایان سخنان خود و در پاسخ به پیشنهاد یکی از خبرنگاران مبنی بر افزایش بن خرید کتاب خبرنگاران خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: بنده از شما میخواهم 50 هزار تومان به 100 هزار تومان افزایش یافته و طوری باشد که به راحتی به پول نقد تبدیل شود
محمد مهدی اسلامی: جایگاه وزیر سپاه را شاید نسل جدید کمتر بشناسد، اما آنها که در جریان جنگ بودهاند، به خوبی میدانند که وزارت سپاه نقشی راهبردی در جنگ داشت و به دلیل نقش پشتیبانیکنندهاش از جنگ، اشرافی کامل به رخدادهای جنگ داشته است. آنچه در پی میآید گفتوگویی است با محسن رفیقدوست که در تمام دوره جنگ وزارت سپاه را بر عهده داشته است و در این مصاحبه برخی از زوایای مکتوم یا کمتر بیان شده جنگ را واکاوی نموده است.
اگر اجازه بفرمایید از آخر جنگ به اول برگردیم. شما چه زمانی در جریان پذیرش قطعنامه از سوی ایران قرار گرفتید؟
زمانی که وزیر سپاه بودم، یک روز از دفتر ریاست جمهوری وقت، حضرت آیتالله خامنهای با من تماس گرفتند که فردا جلسه مهمی است و در ساعت مقرر به آن جلسه بیایید. پرسیدم چه کسانی هستند. گفتند همه مسئولین نظامی حضور دارند. وقتی به آنجا رفتم دیدم غیر از فرماندهان و وزیر سپاه و وزیر دفاع و رئیس کمیسیون دفاع مجلس، تقریباً شورای عالی دفاع و مرحوم حاج سید احمد آقا هم دعوت بودند. پیش از آنکه حاجاحمدآقا تشریف بیاورند مطرح شد که جلسه برای پذیرش قطعنامه 598 است.
در آن جلسه مرحوم حاج سید احمد آقا پیام امام را درباره پذیرش قطعنامه خواندند و مشخص شد حضرت امام بنا به دلایلی که بعداً مشخص شد قطعنامه را پذیرفتند. لذا در آنجا متوجه شدیم که قرار است آتش بس برقرار شود.
گویا در آن جلسه بعضیها گریه هم کردند. جلسه هیجان زیادی داشت و آن مقطع زمانی چنین چیزی را ایجاب میکرد. بعضیها گریه کردند و بعضیها هم چیزهایی گفتند. آقای دکتر حسن روحانی هم که کنار من نشسته بود، وقتی به این جمله رسید که حاج احمد آقا از قول حضرت امام گفتند من جام زهر را سر میکشم و قطعنامه را میپذیرم، به شوخی به من گفت: «حاج محسن! بساطت را جمع کن و برو. تو به درد زمان جنگ میخوردی و به درد زمان آتش بس نمیخوری!»
من معتقد بودم در بهترین زمان ممکن آتش بس پذیرفته شد. برای گفتهام دلیل دارم و مشروح آن را اخیراً در خاطراتم که بعداً چاپ میشود گفتهام.
هر چه در جامعه جلوتر میرویم آنهایی که امروز از همه باورهایشان توبه میکنند، این اعتراض را میکنند که ما باید بعد از آزادی خرمشهر آتش بس را قبول و جنگ را تمام میکردیم. من از اول تشکیل سپاه تا روز پذیرش قطعنامه و چند ماه بعد از آن که وزیر سپاه و در حقیقت مسئول لجستیک سپاه بودم، معتقد بودم بدترین کار ممکن تمام کردن جنگ بعد از آزادی خرمشهر بود. با دلایل موجود که دائماً در مصاحبهها به آن اشاره کردهام وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، قدرتهای بزرگ یعنی امریکا و شوروی در عین حال که در بسیاری موارد با هم اختلاف داشتند در مورد ایران اتفاق نظر داشتند که این انقلاب اتفاق خطرناکی است و باید از بین برود.
لذا در آن زمان با توجه به اطلاعاتی که به دست آورده بودیم، سه روز قبل از حمله عراق به ایران سفیر امریکا در تلآویو به مناخیم بگین نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی میگوید فردا تعداد زیادی هواپیمای عراقی روی آسمان میآید. قرار است عراق به ایران حمله کند و چون ممکن است ایران هم متقابلاً به عراق حمله کند بنابراین برای آنکه بخشی از هواپیماها از دسترس بمباران هوایی ایران در امان باشند، قرار شد این هواپیماها در فرودگاههای اردن بنشینند. چون اسرائیل و لبنان و اردن تقریباً یک آسمان دارند، نمیشود هواپیما به آسمان برود و روی این سه کشور قرار نگیرد. این مساحت 10 هزار کیلومتر مربع است. پس امریکا کاملاً مطلع بوده و حتی ساعت حمله عراق را میدانست.
در زمان وزارتم به بلغارستان رفته بودم و با رئیس جمهور بلغارستان، تودور هیستوو ژیوکوف - که آن موقع پیرترین فرد دنیای کمونیست بود - ملاقات کردم. او گفت: «دو هفته قبل از حمله عراق به ایران، طاها یاسین رمضان پیش من آمد و گفت قرار است ما بزودی به ایران حمله کنیم.»
یعنی هم شوروی و هم امریکا کاملاً در جریان بودند؟
قطعاً همین طور است و سیستم اطلاعاتی بلوک شرق به شوروی ختم میشد و وقتی بلغارستان مطلع باشد حتماً شوروی هم مطلع میشود.
اصلاً خود او به صراحت به ما گفت ما اطلاع داشتیم که شوروی این اواخر چقدر عراق را تجهیز کرده است. حتی به ما گفته بود که ما به آنها اسلحه بدهیم.
این حمله انجام شد و بخشی از خاک ما اشغال شد. نیروهای ایران خود را سازماندهی کرده و دفاع را آغاز و بهتدریج دشمن را از خاک ایران بیرون کردند. در سوم خرداد سال 61 عراق از خرمشهر اخراج و خرمشهر آزاد شد.
با ترسیم این شرایط، سؤال ما از آن کسانی که میگفتند پس از آزادسازی خرمشهر میبایست اعلام آتش بس میکردیم، این است که در ایده اولیه حمله به ایران چه تغییری رخ داده بود؟ قدرتهای پشت صدام، شیوخ منطقه و حکّام و پادشاههای منطقه که بیش از 100 میلیارد دلار به صدام پول داده بودند، همگی حضور داشتند و دشمن ایران بودند.
اگر ما نمیجنگیدیم و به دنیا ثابت نمیکردیم که ایران قابل حمله نیست و هر کس به ایران حمله کند اشتباه میکند، هر کس به خود جرأت حمله و دست درازی میداد ما او را در خرمشهر و فتحالمبین و بیتالمقدس و طریقالقدس و سایر عملیات بسیار موفقمان آنچنان تنبیه و سپس تعقیب میکنیم که دیگر هوس این کار را نکند. این اولین دستاوردی است که ما در ادامه جنگ داشتیم. حضرت امام شعار «جنگ! جنگ! تا پیروزی!» را عوض کردند و فرمودند: «جنگ! جنگ! تا رفع فتنه!». آنها فکر میکردند ما میخواهیم جنگ را ادامه بدهیم و دنیا را بگیریم. در حالیکه اینطور نیست. امروز همه دنیا تحلیل میکنند حمله نظامی به ایران ممکن نیست و فایدهای ندارد. این ملت در مقابل حمله نظامی تسلیم نمیشود.
در واقع ما جنگیدیم تا این فتنه را کور کردیم.
مسئله دیگر اینکه، وقتی با حضور ظاهراً 35 هزار مستشار نظامی امریکا انقلاب شد، پیش از آن ایران از نظر نظامی کاملاً به امریکا وابسته بود. آن موقع صنایع نظامیای داشتیم که به تعبیر ما قابلمه میساخت. ما صنایع پیشرفته نظامی نداشتیم که حتی فشنگ، تفنگ و امثالهم بسازد. قبل از انقلاب چه موقع در صنایع موشکی و صنایع اُپتیکی وارد شده بودیم؟ بهعنوان کسی که در ارتباط با این کار بودم و خدا را شکر میکنم که سهم کوچکی در شروع این کار داشتم، با اطمینان میگویم که امروزه از نظر دفاعی صددرصد خودکفا هستیم. البته هر چه که مطرح میشود بر مبنای دفاع مشروع اسلامی است.
ما از ابتدا به دنبال ساخت بمب اتم و سلاحهای شیمیایی نبودیم. چون به آنها معتقد نیستیم، ولی در قدرت موشکی، هواپیما، زیردریایی و مخابرات در حدی هستیم که احتیاجی به خارج نداریم. اگر بررسی کنید پایه اصلی این خودکفایی در شش سال بعد از آزادی خرمشهر ریخته شد که جنگ را ادامه دادیم و پس از آن تطور یافت. والا همان موقع موشک و زیردریایی ساختیم و همه کارها را در آن شرایط کردیم. فایده آن شش سال یک قدرت نظامی و دفاعی برتر در منطقه بود.
اینکه ایراد میگیرند چرا بعد از آزادی خرمشهر قطعنامه را نپذیرفتیم و جنگ شش سال بعد از آن ادامه داشت، به نظر من درست نیست. چون معتقدم شش ماه یا یک سال پس از آن با قدرت بیشتری به ما حمله میشد.
درباره ضرورت ادامه جنگ پس از خرمشهر بحثی نیست، اما در این ادعا که در بهترین وقت قطعنامه پذیرفته شد، با توجه به شرایط ما که منجر به سقوط فاو شد، کاهش نیروی انسانی در جبههها و ...، به نظر میرسد در زمان پذیرش قطعنامه موقعیت ما موقعیت برتر نبود.
ببینید، سقوط فاو بیش از اینکه یک مسئله نظامی باشد یک مسئله سیاسی بود و این اتفاق همزمان با دوره سوم انتخابات مجلس شورای اسلامی بود. پشت جبهه ما کاملاً جناحبندی شده بود و این جناحبندی در سپاه تأثیر گذاشته بود.
اینکه اشاره میکنم پذیرش قطعنامه در بهترین زمان ممکن بود، ما در عملیاتهایی که انجام دادیم تا فتح خرمشهر کارهای زیادی کردیم، اما امید داشتند که دوباره ماشین جنگی عراق را فعال کنند. در کربلای5 که به نظر من درخشانترین عملیات از نظر نابودی دشمن بود، یک سرتیپ و دو سرهنگ تیپ 65 عراق را اسیر کرده بودند. وقتی آنها را آوردند و با آنها صحبت کردم، پرسیدم: «از تیپ شما چه کسانی مانده است؟» جواب دادند: «همه تیپ ما در مسیر پیشروی برای دفاع از منطقه یا کشته و یا مجروح شدند و یا فرار کردند و تنها ما سه نفر مانده بودیم که تسلیم شدیم.» پرسیدم: «چرا؟» فرمانده تیپ گفت: «من فکر نمیکنم خدا هم جهنمی به این سوزانی داشته باشد. از بس که شما روی ما آتش ریختید و چیزی باقی نماند.» ما چنان ضرباتی به دشمن زده بودیم که امید از بین بردن انقلاب اسلامی را از شوروی و امریکا و شیوخ و پادشاههای منطقه که ممکن است دوباره صدام را تجهیز کنند گرفته بودیم.
پس این به این معنی نیست که بهتر از این نمیتوانست باشد.همیشه صحبت میشد که این جنگ تا کجا ادامه داشته باشد تا از نظر نظامی پیروز شویم. مشخص بود ما میبایست میرفتیم و بغداد را میگرفتیم و صدام را ساقط میکردیم. والا هر جا را که میگرفتیم باز هم جنگ ادامه داشت. در آن زمان با توجه به امکاناتمان این امر برای ما ممکن نبود.
خدا ظهیرنژاد را رحمت کند. سرلشکر ظهیرنژاد نظامی مخلصی بود که میگفت «من زبان شماها را نمیفهمم. از نظر من بهعنوان یک نظامی که درس خوانده دانشگاههای نظامی هستم، در جنگ قوایی که میخواهد پیروز شود باید دو تانک در مقابل یک تانک، دو هواپیما در مقابل یک هواپیما یا دو توپ در مقابل یک توپ داشته باشد تا پیروز شود. ما که این تجهیزات را نداریم. شما نمیتوانید با امکانات نظامیای که در اختیار دارید بغداد را بگیرید. البته به آنچه که انجام میدهید معتقدم. شما فرهنگ جدیدی را در جنگ آوردید...» این یک واقعیت است.
تقریباً دو سال قبل از قطعنامه سخنرانیای داشتم، در استانداری تهران. جلسهای پیرامون جنگ گذاشته بودند. از من هم دعوت کرده بودند تا در آنجا سخنرانی کنم که سخنرانی جنجالیای شد. قبل از آنکه وارد جلسه شوم گمان میکردم این جلسه برای استانداری است، ولی پس از ورود متوجه شدم از 30 نماینده تهران بیست و چند تای آن هستند و ... وقتی نوبت سخنرانیام شد، گفتم: «دو نفر کاملاً به شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» معتقدند؛ یکی حضرت امام در ایران و دیگری صدام در عراق است.» بهعنوان وزیر سپاه و عضو کابینه، کسی که هم از سپاه خبر داشت و هم از دولت، شروع کردم به اشاره به نمونههای عدم همکاری زیر مجموعه دولت در مورد جنگ. مثلاً گفتم ما برای جبهه توالت صحرایی میخواستیم.
از این موضوع سادهتر نمیشود. توالت صحرایی چهار تا نبشی است که دور آن ورق گالوانیزه میپیچند. آن موقع از وزارت صنایع درخواست کردیم که ما مثلاً هزارتا از اینها میخواهیم. به ما قیمت دادند، دانهای 75 هزار تومان است. ما خودمان کنار جاده کرج عدهای را گذاشتیم و آنها را درست کردند و برای ما دانهای 7 هزار تومان تمام شد.
البته ما با محاصره اقتصادی و نظامیای که بودیم، شرایط خاصی هم داشتیم. مثلاً در سال 65 کل ارزی که مملکت داشت 5/6 میلیارد دلار بود. مگر چقدر از این مبلغ را میتوانستند به جنگ بدهند؟ هم امکانات کم بود، هم آن روحیهای که در سپاه و ارتش و بسیج بود در سایر وزارتخانهها نبود.
اما مسئولان وقت دولت مدعی همکاری کامل بودند، اگر ممکن است به مصادیقی از این عدم همکاری دولت اشاره کنید.
من تصمیم گرفتم 20 هزار تن از آنها را از مکزیک وارد کنم و چیزی هم نبود که نفروشند چون مصرف غیرنظامی هم داشت. قانون زمان میگفت که باید مراکز تهیه و توزیع، آن را تأیید کنند. دقیقاً یادم هست هر تن را 167 دلار خریده بودیم. آن را به وزارت بازرگانی دادیم. آنها گفتند قیمت میگیریم. یکی دو هفته گذشت و خبری نشد. وزیر سپاه مثل وزیر دفاع اختیاری داشت که هر کالایی را که میخواست از خارج بیاورد و کالای نظامی بود، زیر پروفورمها را با عنوان «کالای خاص نظامی» امضا میکرد. در حالیکه شمش سورل کالای خاص نظامی نبود. دیدم چارهای ندارم، زمان نیست و نیاز جبهه است. آن را بهعنوان کالای خاص نظامی خریدم و آوردم. آن کالا به ایران رسیده بود که وزارت بازرگانی اعلام کرد ما برای شما پیدا کردیم هر تن 160 دلار. تفاوت 20 هزارتا 7 دلار، 140 هزار دلار میشد اما اثرش در جنگ خیلی بود.
اختلاف زمانی آن چقدر بود؟اگر میخواستیم صبر کنیم، چهار ماه دیگر هم نمیتوانستیم بیاوریم و انجام نمیشد. سپس به جلسه دولت رفتم. هنوز آن کاغذ را در اسنادم دارم. در جلسه دولت وقت گرفتم و این مورد را مطرح کردم که ما میخواهیم در داخل ایران با کمک صنایع مملکت12 میلیون گلوله توپ و خمپاره بسازیم و این کار را میکنیم. آقای بهزاد نبوی روی کاغذی نوشت «خدایا! لااقل در هیأت دولت شعور را جایگزین شعار بفرما.» آن نوشته را به من داد. به او گفتم: «آقای نبوی! زیرش را امضا کن.» او امضا نکرد. خودم زیر آن نوشتم «آقای بهزاد نبوی».
این حرف را هیچ کس باور نمیکرد. آمدیم و با زور و التماس و خواهش تمام کارخانجات مملکت یعنی ایران خودرو، پارس متال، ماشینسازی تبریز و هر کارخانه بزرگی که ریختهگری داشت را در اختیار گرفتیم و مواد اولیه را به آنها دادیم و نمونهای هم به آنها دادیم و خواستیم که آن را برای ما بریزند. آنها هم ریختند. هزار تا دستگاه کپی تراش آوردیم و به هزار تراشکار کوچه و خیابان در سراسر کشور دادیم و گفتیم این را بگیرید. به هر تراشکار 10 هزارتا از کار و نمونه را دادیم.
گفتیم مزد هم به شما میدهیم وقتی که تراش دادید دستگاه تراش را هم به شما میدهیم. به این ترتیب به این صنعت هم در ایران کمک شد. حتی از آن 380 میلیون دلار 30، 40 میلیون دلار آن را در کارخانهای که مربوط به وزارت صنایع سنگین بود و به علت کمبود بودجه تعطیل مانده بود، اما به درد این کار میخورد، مصرف کردم. از ارز سپاه دادیم که آن کارخانه راه بیفتد تا این کار انجام شود.
آیا شما توانستید 12 میلیون گلوله را تهیه کنید؟
بله. بالاخره این کار انجام شد، ولی اصلاً باور نداشتند. در عملیات کربلای 5 آتشی که بر سر دشمن ریختیم و دشمن را نابود کردیم همان بود. یعنی از یک طرف سپاهیان محمد رفتهاند، 200هزار نیرو در جبهه است. مهمات هم آماده شده است. کربلای5 بر اثر این وضع بود و از این کارها زیاد شد.
لذا به این نتیجه رسیدیم و آقای هاشمی هم گفت: «چهار قدم جلو میروید و سپس برمیگردید عقب. تا کی میخواهید ادامه بدهید. بروید برنامهای بیاورید که وقتی جنگ تمام شد چه میخواهید.» که شد آن نامهای که فرمانده سپاه نوشت و به آقای هاشمی داد.
برخی میگویند علت شکست در عملیاتهای بدر و خیبر نیز کاستی در رساندن قایق و غیره به دلیل عدم همکاری دولت بوده است، آیا صحیح است؟
خیر. چون خودمان قایق را میساختیم، کمبودی نداشتیم. در عملیات خیبر، اولین عملیات بود که دشمن در حد وسیعی از سلاح شیمیایی استفاده کرد و ما آماده پدافند نبودیم. در بدر پیروز شدیم و شکست نخوردیم. در عملیات خیبر از هر 100 مجروح شیمیایی 8 تا شهید شدند. در بدر از هر 1000 تا 8 تا شهید شدند. ما در بدر پدافند شیمیایی را از انفرادی تا قرارگاهی کامل کرده بودیم. البته در عملیات خیبر جزیره مجنون را گرفتیم، ولی نتوانستیم به آن طرف جزایر برسیم تا به جاده بصره به بغداد برویم. این به دلیل موقعیت منطقه بود که بخشی از آن از نظر زمان برای ما قابل شناسایی نبود. یعنی یکی از کارهایی که در آن عملیات انجام شد و در تاریخ جنگهای دنیا بیسابقه بود و بهعنوان پدیدهای مطرح شده است، 14 کیلومتر پل شناوری بود که از این طرف تا جزیره مجنون نصب شد.
پل خیبری.بله. این پل در سپاه ساخته شد و نقش اصلی در سپاه بود.
اما آقای هاشمی در خطبه نماز جمعه گفتند که پل خیبر کار جهاد بوده است و همان زمان هم موجب گلایههایی شد.
ایده پلی شبیه این، نه این پلی که ساخته شد در جهاد مطرح شد. در دولت آن را به من دادند و آن را به صنایع وزارت سپاه دادیم. آن را مقداری تغییر دادند و در ساخت و نصب آن هیچ تشکیلاتی غیر از وزارت سپاه دخالت نداشت. شهیدان جولایی، صفوی و آقای مسعود حجاریان در ساخت آن مؤثر بودند. مهمتر از همه اینها کسی که این پل را میساخت آقای علیزاده معاون صنعتی وزارت سپاه بود. او را به آنجا میفرستادیم و مهندسین آنجا با بچههایی که از صنایع آمده بودند آن را نصب میکردند. در واقع ادغام مهندسی و صنایع وزارت سپاه که سازنده کلاً صنایع بود و مهندسی هم در نصب آن دخالت داشت و این پل نصب شد. در جزیره مجنون پیروز ما بودیم و سر پل محکمی برای ما بود.
ما در خیبر میخواستیم در هور عملیات را انجام بدهیم و پشتیبانی لازم را رساندیم. حتی در کربلای 5 که درخشان بود، میخواستیم از اروند عبور کنیم هم توانستیم تجهیز کنیم. کربلای4 نیروی زیادی برده بودیم که تعداد کمی از آنها وارد شده بودند و ما موفق نشدیم. گفتند نمیتوانیم نیروها را زیاد نگه داریم. وقتی در مقر نماینده فرماندهی کل قوا در اهواز مرا خواستند و گفتند آیا میتوانی ظرف 15 روز سه هزار قایق و 150 خشایار تعویض موتور شده بیاورید ما قبول کردیم و این کار را کردیم.
خشایار نفربرهای ارتشیای بود که قبل از انقلاب آنها را خارج از رده کرده بودند و اینها را دوتا دوتا روی هم گذاشته بودند و به دردی نمیخورد و با آنها برای پادگان بابک دیوار درست کرده بودند. ما اینها را گرفتیم و موتورهایشان را عوض کردیم و اینها نفربرهای سپاه میشدند. به ما گفته بودند باید 150 تای اینها را تعویض موتور کنید که هر کدام از آنها سه روز طول میکشید. ما باید کاری میکردیم که روزی 10، 15 تای آنها تعویض موتور میشد و این کار را کردیم. همچنین در این مدت ما سه هزار قایق ساختیم و به جبهه فرستادیم.
در خصوص این عدم همکاری دولت که اشاره کردید، کدام وزارتخانه کمترین همکاری را با شما داشت؟الان که نمیخواهیم به قول معروف نبش قبر کنیم. یک نکته را عرض بکنم که شاید برای اولین دارم این مطلب را عرض میکنم. اینها از اسرار جنگ است. آقای هاشمی مرا خواستند و گفتند: «من میخواهم توپ جنگ را در زمین دولت بیندازم. اینها شعار جنگ را میدهند ولی آنجور که باید یا نمیتوانند یا نمیخواهند در جنگ شرکت کنند.» فرقی نمیکند یا نمیتواند یا نمیخواهند. باید نداریم، ولی شعار جنگ را میدهند. به من گفتند تو برو و در وزارتخانهات بنشین. اصلاً دیگر وقتی سپاه درخواستی میکند چیزی نگو. حکم دادند و آقای نخست وزیر را رئیس ستاد فرماندهی جنگ کردند و تعدادی از اعضای هیأت دولت سمتی در ستاد فرماندهی داشتند. آقای خاتمی مسئول تبلیغات جنگ شد، آقای بهزاد نبوی را معاون لجستیک جنگ کردند و همینطوری احکام را دادند که همان باعث پذیرش قطعنامه شد.
در این مقطع شما را کنار گذاشتند؟البته سپاه و ارتش به اینها فشار آوردند که دوباره مرا به کار بگیرند، ولی من کنار بودم. یکی از آقایان فرمانده میگفت پیش آقای نبوی رفتیم و گفتیم لااقل فلانی را قائم مقامت کن. گفت: «من نسبت به او حس استعلا ندارم.» بعد به من زنگ زد و گفت: «غمخوار را آماده کن تا قائم مقامم شود.» آقای غمخوار یکی از معاونینم بود که بعداً مدیر باشگاه پرسپولیس شده بود. از بچههایی بود که وقتی در جبهه پیش ما آمد تقریباً 17 ساله بود و هنوز محاسنش در نیامده بود و در این زمان از بچههای کارکشته جنگ شده بود.
آن حرکت سبب باز کردن همه نقاط افشا نشده آن زمان بود. ما واقعاً با چنگ و دندان جنگیدیم. من بهعنوان مسئول لجستیک جنگ و وزیر سپاه بگویم، ما دنبال رزمندهها میدویدیم. یعنی اگر سپاه پاسداران صاحب توپخانه و زرهی شد، هنر بنده و همکارانم نبود. هنر رزمندهها بود که دشمن را شکست دادند و توپ و تانکش را گرفتند. هنر ما چه بود. بهمحض اینکه میگرفتند، میگفتند: «فلانی! برای اینها مهماتش را بیاور.» چون توپخانه مهمات میخواست. ما این کار را میکردیم. دنبال آنها می دویدیم. چون هم از نظر خارج و هم در داخل کشور این امکان برای ما وجود نداشت که بیشتر از این به میدان بیاییم. شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» شعار رزمندگان اسلام و امام بود و دولت خیلی در این عرصه فعال نبود. دو حرف است؛ یا نمیتوانست یا نمیخواست و یا هردو.
منظورتان از باز شدن نقاط افشا نشده چیست؟همانطور که گفتم بحث بود که یا دولت نمیتواند جنگ را پشتیبانی کند یا نمیخواهد. گفتند اجازه بدهید این موضوع معلوم شود و همینطور هم شد.
حالا به نظر شما کدام یک از این دو مورد معلوم شد؟
شاید هر دوی آن.
برخی معتقدند که 14 درصد منابع کشور به جنگ اختصاص پیدا میکرد که اگر این میزان به 20، 25 درصد میرسید ما در جنگ پیروز میشدیم یا حداقل پیروزیهای بهتری را به دست میآوردیم.
نظر شما در اینباره چیست؟
اینها حدس و گمان است و چون محقق نشده نمیتوان نظر قاطع داد. اگر میخواستیم در جنگ به معنای واقعی پیروز شویم و متجاوز را تنبیه و صدام را ساقط کنیم، همان حرفی که آقای رضایی پس از پذیرش قطعنامه زده بود درست بود. ما امکان پیروزی کامل نداشتیم، بلکه ثابت میکردیم و دنیا را به جایی رساندیم که دبیرکل سازمان ملل متحد اعلام کرد که صدام متجاوز بوده است. شخصاً بیشترین تأکیدم این است زمانی قطعنامه را پذیرفتیم که فتنه را از ایران دور کرده بودیم. میبایست روی این مسائل دقت کرد. در این روزها که بحثهای زیادی درباره مسئله انرژی هستهای است، همه دنیا میگویند که حمله نظامی به ایران فایدهای ندارد. ما در آن شش سال بعد از فتح خرمشهر این موضوع را ثابت کردیم. اگر آن موقع اثبات نکرده بودیم، بدانید تا حالا دهها بار به ایران حمله شده بود. ما از این نظر ایران را با آن فداکاری رزمندگان اسلام بیمه کردیم.
شهدای انقلاب اسلامی از 15 خرداد 42 تا پذیرش قطعنامه که در بنیاد شهید پرونده دارند 220هزار نفرند. از این میان 70هزار نفر شهدای انقلاب یعنی از 15 خرداد 42 تا پیروزی انقلاب و 150هزار تا شهید جنگند که از میان شهدای جنگ 10، 20هزار تای آن مربوط به غائله کردستان و گنبد و سیستان و بلوچستان است. چنانچه میانگین بگیریم در هشت سال جنگ سالی 15هزار تا شهید داشتیم.
میانگین تلفات جادهایمان 27هزار نفر است. یعنی برخلاف برخی تبلیغات، ما تلفات گسترده نداشتیم. البته هر کدام از آن شهدا به اندازه عظمت تاریخ ارزش دارند. شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) را مثال میزنم که خود را در جایگاهی نمیبینم که او را توصیف و تمجید کنم. چون او و امثال او به نوبه خود یک دانشگاه بودند. نمیخواهیم ارزش شهید را پائین بیاوریم. میخواهم بگویم شهدایی که دادیم برای نظام اسلامی ارزش داشت. همین باعث شد که انقلاب اسلامی چنین پدیدهای در قرن بیستم و بیست و یکم شود. طوریکه این پدیده مسیر تاریخ و اصلاً دنیا را عوض کرد.
در زمان جنگ یکی از سرمایهداران ایتالیایی به ایران آمده بود و در وزارت سپاه به ملاقاتم آمد و گفت: «من از مسیحیهای متدینم.» بعد گفت: «امام خمینی فقط اسلام را زنده نکرد. امام خمینی خداپرستی را زنده کرده است. بعد از انقلاب شما کلیساها آباد شده است. در اروپا طبقهای از مسیحیت به نام مسیحیان متدین شکل گرفته است که من یکی از آنها در ایتالیا هستم.» این شخص کارخانهای از ابزار داشت و به جنگ کمک کرد.
این انقلاب پیروز شده بود و همه میخواستند آن را از بین ببرند. چرا شیوخ منطقه 90 تا 100 میلیارد دلار به صدام پول دادند. آیا پول دادند که خرمشهر را بگیرد. بحث خرمشهر نبود. تهدیدی که جنگ علیه ما بود و در آزادی خرمشهر بخشی از آن را رفع کردیم، تمام نشده بود. وقتی صدام طناب توپ 130 را کشید، گفت: «من شش روز دیگر در تهران مصاحبه میکنم!» این عقیده که هنوز رفع نشده بود.
چرا صدام پس از پذیرش قطعنامه یک بار دیگر حمله کرد؟
اتفاقاً سؤال خوبی است. هم صدام حمله کرد و هم منافقین. به نظر من اشتباه برداشت دنیا از پذیرش قطعنامه و عقبنشینی از فاو بود. فکر میکردند که ایران در زمان ضعف نظامی قطعنامه را پذیرفته است. به جرأت میگویم و نمیخواهم باز کنم که عقبنشینی فاو سیاسی بود. زمان آن فرا میرسد که این قضیه را باز کنم. یعنی پشت جبهه متزلزل بود. کسانی که میبایست در آنجا فرماندهی میکردند در استانها و شهرهای خود مشغول انتخابات بودند که مبادا طرفدارهای آن طرف و همینطور طرفدارهای این طرف به مجلس بروند، اما ما ضعیف نشده بودیم. یکی از الطاف خفیهای الهی و یکی از بهترین اتفاقاتی که افتاد عملیات مرصاد یا به تعبیر منافقین فروغ جاویدان بود. وقتی رفتیم تا مدتها میایستادیم و به آن صحنه نگاه میکردیم که اینها با چه تصوری آمدند. اکثر بزرگانشان در این عملیات از بین رفتند. همین نیرویی که آتش بس را پذیرفته بود، هم صدام را شکست داد و هم منافقین را از بین برد. این قضیه لطف خدا بود و باعث شد چشمه فتنه کور شود و دیگر هوس نکنند که به ایران حمله کنند.
آیا شنیدید که نقل میکنند امام فرمودند: «اگر میدانستم که مردم اینقدر پایه کار جنگ هستند قطعنامه را نمیپذیرفتم»؟خیر. چنین جملهای را نشنیدهام. امام انسان راسخی بود. در این بحثها آقای هاشمی بهعنوان جانشین فرمانده کل قوا در مذاکراتی که با امام داشتند، میگفتند: «بگذارید من این کار را بکنم. مرا در آنجا فدا کنید.» امام فرمودند: «اگر قرار است بپذیریم چرا خودم نکنم.» من که شعارش را دادم خودم میکنم. به نظرم امام انسانی است که هنوز ناشناخته است. آن ابرمرد عظمتی داشت که خوشبختانه امروز آن عظمت را در قامت والای مقام معظم ولایت میبینیم. دائماً شکر میکنم که امام ما، جامعه و خبرگان را به جایی هدایت کرد که بهترین جا بود و آن انتخاب آیتاللهالعظمی خامنهای برای رهبری بود.
به مجلس سوم اشاره کردید. چرا شما در مجلس سوم رأی نیاوردید؟ چون بعد از آن 150 نماینده نامه تشکر نوشتند.
بله. حتی بسیاری از آنها اقلاً شاید حدود سی، سی و چند نفرشان به من رأی نداده بودند. وقتی مخالف مطالبی را گفت، لیست کامپیوتری بزرگی از کارهایی که در وزارت شده بود برده بودم. او شروع به حمله به همکارانم که در وزارت سپاه بودند کرد و اسم آنها را برد. من هنوز هم به آنها عشق میورزم و خود را مدیون آنها میدانم. وقتی پشت تریبون رفتم خود را مخیّر دیدم که آن پرونده کامپیوتری را برای نمایندهها بخوانم و بگویم که اینطور نیست یا از حیثیت همکارانم دفاع کنم. با خود گفتم، آخرش وزارت تمام میشود، اما مردانگی ایجاب میکند که از حیثیت اینها دفاع کنم.
به این ترتیب در وقتی که داشتم از آنها دفاع کردم. بعد آن لیست را به عدهای از نمایندهها دادم. هفت، هشت 10 روز بعد نمایشگاهی بود که وزارت سپاه در محل دائمی نمایشگاهها شرکت کرده بود. من هم در آنجا بودم، آن موقع وزیر هم نبودم. در آنجا نمایندهها به من گفتند: «آقای رفیقدوست! اگر به جای اینکه از اینها دفاع میکردی این مطالب را میگفتی ما به تو رأی میدادیم.» چون برای وزارت یک رأی کم آوردم. گفتم: «مردانگی را در این دیدم که از همکارانم که جوانی و عمرشان را در این جنگ گذاشتند دفاع کنم. وزارت برایم هیچ نیست.» البته آن موقع هم وزارت سپاه جایگاه استراتژیک قبل را نداشت. یکی از نمایندگان در مجلس سوم که الان با هم دوستیم و به من رأی نداد، میگفتند: «ما میدیدیم یکی از عوامل ادامه جنگ تویی! میخواستیم تو را برداریم که جنگ تمام شود. (البته پیش از آن جنگ تمام شده بود.) لذا آن موقع دیگر به درد نمیخوردی. ضمن اینکه تو از وزارت سپاه دفاع نکردی بلکه از همکارانت دفاع کردی.»
من خوشحالم از کاری که کردم و همیشه به گذشتهام نگاه میکنم آن روز برایم وجدآور است.
حال به اول کار برگردیم، چه شد که مهندس موسوی که با دوستان شما اختلاف دیدگاه سیاسیاش آشکار شده بود، شما را پیشنهاد داد و چرا سال 62 که همفکرهایتان از دولت استعفا دادند، شما استعفا ندادید؟
اولاً وقتی که وزارت سپاه در مجلس تصویب شد، پیشنهاد سپاه من بودم. آنها هم میدانستند پیشنهاد سپاه یک نفر است. نفر دومی هم ندارد.
آقای موسوی در مقابل پیشنهاد سپاه میگفتند: «هر کسی غیر از آقای رفیقدوست». حتی میگفتند: «اگر آقای فاکر قبول کند من حرفی ندارم». مرحوم ایرانی فرمانده سپاه قم بود. میگفتند آقای ایرانی هم باشد حرفی ندارم. هم سپاه و هم مقام معظم رهبری که آن موقع رئیس جمهور بودند و مجلس میگفتند که باید فلانی باشد. اخیراً مشروح مذاکرات آن جلسه مجلس را که برایم آورده بودند، دیدم که بالاترین رأی را بین سه وزیری که آن روز مطرح بودند من آورده بودم. از 193 نفر حاضر در مجلس 150، 160 تا موافق و 11 مخالف و 23 ممتنع بودند.
تا اینکه یک روز در مدرسه رفاه نشسته بودم، پیجرم زنگ زد و گفتند که از دفتر رئیس جمهور تماس گرفتهاند و آقا گفتند فوری بیا اینجا. وقتی رفتم، ایشان در اتاق مطالعهشان با آقای مهندس موسوی بودند. آقای مهندس موسوی استدلالشان این بود که من با شخص شما مخالفتی ندارم. علت مخالفتم این است که تو از اعضای سابق مؤتلفه هستی و با توجه به جناحی که در دولت هستند و دودستگیای که ایجاد شده است، این دودستگی تشدید نشود. گفتم: «اگر بیایم و وزیر سپاه شوم تکلیفم را جنگ میدانم. اگر در دولت باشم بالاخره نظر خودم را خواهم گفت.» وقتی وارد دولت شدم یادم هست در دعوای دولتی - ملتی، یک روز 19 تا از وزرا بودند. مسائلی از این دست مطرح شد.
وقتی رأیگیری کردند 9 نفر مخالف و 9 نفر موافق بودند. من رأی ندادم. آقای نبوی پرسیدند: «فلانی رأی شما چیست؟» گفتم: «اگر رأی من تعیین کننده است، جلسه بعد رأیم را میگویم.» از همان جا به جماران خدمت حضرت امام رفتم. عرض کردم: «از نظر اقتصاد تحصیلات دانشگاهی ندارم، ولی آنچه را که از اقتصاد میدانم یا در کتابهای اسلامی خواندم یا از منابر شنیدم. سؤالم از شما این است که کشاورزی و صنعت و تجارت دست مردم باشد یا دست دولت؟» امام فرمودند: «کشاورزی، مسکن، تجارت و صنایع دست مردم باشد.» این خط را از امام گرفتم. ایشان به من توصیه کردند که دنبال کار جنگ باش، ولی رأیتان این باشد. تا آن اختلافات ایجاد شد و نامهای خدمت حضرت امام نوشتیم. پاسخ امام این بود که هر کدام از آقایان که میخواهند استعفا بدهند. من پیش آقا سید احمدآقا رفتم گفتم: «تکلیف من چیست؟» گفتند: «میپرسم.» بعد گفتند: «امام فرمودند شما بروید دنبال جنگ.» لذا بر من تکلیف شد که در آنجا بمانم.
یکی از کارهایی که در آن دوره انجام دادید پشتیبانی اسلحههای استراتژیک برای جنگ مثل موشکها و امثالهم بود.
میتوان گفت من در روابط ایران با سه کشور سهم داشتم؛ یکی سوریه با مرحوم حافظ اسد، یکی لیبی با آقای قذافی، دیگری کره شمالی با کیم ایل سونگ. از ابتدای تشکیل سپاه با این سه کشور ارتباط برقرار کردم. تقریباً سالی دو مرتبه به کره شمالی و به سوریه و لیبی سالی چند بار میرفتم. قبل از وزارت، از لیبی هم برای سپاه و هم برای ارتش امکانات بسیار وسیعی برای جنگ گرفتم. در روزی که آقای هاشمی در مجلس از من دفاع میکردند میگفتند ما میخواستیم برای جنگ امکانات تهیه کنیم، میدانستیم این امکانات در لیبی هست. هر چه هیأت فرستادیم انجام نشد. حاج محسن را که فرستادیم کشتیها و هواپیماها حرکت کرد.
وقتی وزیر شدم یک بار که اشتغالات زیادتر شده بود، تقریباً نزدیک یک سال به سوریه و لیبی نرفته بودم. رسماً دعوت شدم و قرار شد طی یک سفر رسمی بروم. در آن سفر برادرمان سردار صفوی، بسیاری از افراد رده بالای سپاه بودند. وقتی خواستم بروم اول خدمت آقای هاشمی رفتم و گفتم: «میخواهم به سوریه و لیبی بروم.» آقای هاشمی گفتند: «حاج محسن! ببین میتوانی از اینها موشک بگیری؟ ما در جنگ شهرها خیلی دستمان بالاست.» گفتم: «به حول و قوه الهی تلاش میکنم.» از پیش آقای هاشمی رفتم خدمت مقام معظم رهبری در ریاست جمهوری. گفتم: «اولاً از شما خواهش میکنم لطف کنید پیامی برای اسد و قذافی به من بدهید. ثانیاً چنین داستانی شده است.» آقا فرمودند: «کار خیلی خوبی است. فکر میکنی چنین امکانی بشود؟» گفتم: «آقا! بالاخره میرویم و تلاش میکنیم. به امید خدا»
اول به سوریه رفتیم. اولین بار بود که با لباس نظامی سپاه و آرایش نظامی رفته بودیم. آنها هم سنگ تمام گذاشته بودند. برادرمان صفوی به شوخی میگفت: «در کدام دانشگاه نظامی درس خواندید که اینقدر قشنگ سان میبینی.» در ملاقات با اسد موضوع را مطرح کردم که علاقه شما را به انقلاب اسلامی میدانم و شاهد پشتیبانیهایتان هم هستم. به ما خیلی کمک میکرد. در فرودگاه دمشق آشیانهای داشتیم که از جاهای مختلف تجهیزات را جمع میکردیم و من هواپیما میفرستادم و از آنجا میآوردم. ایشان گفت: «ما در آتش بس با اسرائیل هستیم. روسها در اینجا حضور دارند و موشک دست من نیست. دست روسهاست. من میتوانم بچههای شما را آموزش دهم. اما موشک را برو و از قذافی بگیر. او مشکل مرا ندارد».
در مذاکراتمان، آقای جلود میگفت که لیبی از انقلاب اسلامی حمایت میکند. در عین حال مشکل عربی بودنشان را هم مطرح کرد. ایشان نزدیک به نیم ساعت سخنرانی کرد. دیدم اینطور نمیشود. یکدفعه با دستم محکم زدم روی میز مذاکره بطوری که جلود تکان خورد. گفتم دروغ میگویید. جلود گفت چرا؟ گفتم شما میگویید ایران امالقرای جهان اسلام است و تهران هم مرکزش. در حالی که صدام هر روز تهران را هدف قرار میدهد و ما تجهیزات کافی برای دفاع نداریم. گفت چه میخواهید. گفتم موشک. کمی تأمل کرد و گفت این کار من نیست. کار شخص قذافی است. گفتم بروید آقای قذافی را آماده کنید.
وقتی پیش قذافی رفتم چون لباس نظامی داشتم سلام نظامی دادم. در ملاقات با قذافی فقط من، سردار صفوی و سفیرمان بودیم. بعد از آن دیدار، جلود گفت کار خودت را کردی. بیایید موشکهایتان را ببرید.
گزارشی از جنگ برده بودم و به ایشان گفتم: «اخیالعقید شما معتقدید تهران امّالقراء کشورهای اسلامی است و الان زیر میگهای25 شوروی بلادفاع شده است.» گفت: «خبرت را دارم که چه برخوردی کردهای.» برخورد تندی کرده بودم. گفت: «باشد.» فوری مسئول دفترش را خواست تا یک گروه از هواپیماها را بفرستد. زمانی که هواپیماها آمدند همزمان با سفر مقام معظم رهبری شد که خودم همراهشان بودم.
من چندین بار با هواپیمای اسلحه آمدهام، ولی با هواپیمای موشک نیامدهام. یک بار با هواپیمایی آمدم که حامل 100 تن مهمات بود و میگ25 عراق به ما حمله کرد. فانتومهای ارتش دفاع کردند. شرایط طوری بود که دقایقی چشمهایمان را بستیم و فکر میکردیم الان هواپیما پودر میشود. خدا نخواست و مصلحت بود که بمانیم.
اولین موشک را که پرتاپ کردیم و به بانک رافدین خورد، آقای هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ ما را دعوت کرد و فرمودند: «حاج محسن! تو با این کارت به اسلام، مسلمین و ایران عزت دادی.» این امر تعیین کننده بود.
وقتی موشک دوم را زدیم، قذافی نامهای به امام نوشت که من از شما خواهش میکنم جنگ شهرها را قطع کنید. من اطلاعی از این نامه نداشتم. مرحوم آقا سید احمدآقا زنگ زدند که قذافی نامهای به امام نوشته است و امام هم پاسخی برای ایشان نوشته است و گفتند، آقای رفیقدوست به اتفاق آقای دکتر ولایتی بروند و این پیام را به قذافی بدهند. پیام را بردیم که همزمان با حملهای بود که انجام داده بودیم.
به همین خاطر گزارش جنگ را هم بردیم. به خیمهای که قذافی برای این کارها داشت رفتیم. آقای ولایتی نامه را در آوردند و شروع به خواندن کردند و ضمن آنکه نامه ترجمه میشد، قذافی از اول تا آخری که نامه خوانده میشد، ایستاده بود. بعد نامه را گرفت. امام فرموده بودند که ما اصلاً شروع کننده جنگ شهرها نیستیم و به چنین شیوهای هم معتقد نیستیم. ما تنها مقابله به مثل میکنیم. ضمن اینکه مراکز نظامی را هدف قرار میدهیم. آنها قطع کنند تا ما قطع کنیم. من پهلوی قذافی ایستاده بودم. چون جا نبود بنشینم. رو به دکتر ولایتی کرد و گفت: «همینطور که در نامه از امام خواستم جنگ شهرها را قطع کنید» بعد رو به من کرد و گفت «ولی بزنید پدر صدام را درآورید.» بعد گفت: «ببینید آن جواب سیاسی و این جواب انقلابی است.»
یکی از الطاف و محبتهای خدا بود که در آن مقطع مصلحت بود که در آن شراکت داشته باشم و خیلی در سرنوشت جنگ مؤثر بود. بعد از آن جنگ شهرها خیلی کم شد. خوشبختانه اکثر موشکهایی که میزدیم به هدف میخورد. آن موشک که از شعاع یک کیلومتری که هدف میگرفتیم و ممکن بود 500 متر آن طرفتر از هدف بخورد دقیقاً به هدف خورد. یکی از موشکهایی که خودم شاسی را فشار دادم باشگاه افسران را هدف قرار دادیم و رفت و خورد به باشگاه افسران. «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی». در واقع ما نبودیم که میزدیم خدا میزد. ما فقط مأمور به وظیفه بودیم.
شنیدهام که شما با بعضی از ضدانقلابهای خارجنشین هم در زمینه ورود اسلحه همکاری داشتید.
اصلاً. برای شما ماجرایی میگویم. اوایل جنگ بود و همه چیز نیاز داشتیم. رسم شده بود که چیزی درست کرده بودند و به هر کسی میدادند که ما این را میخواهیم. رفتم به ارتش و سپاه گفتم این چه کاری است؟ شما باید بگویید اینها را به ما ندهید. از این به بعد هر کس میخواهد به ما اسلحه بفروشد باید چهار تا «چ» را جواب بدهد. چه دارد. چند تا دارد. چند میدهد. چهجوری میدهد. شما چه برای چه میخواهید. آنها باید بگویند چه میخواهند.
یکی از سلاحهایی که خیلی به آن احتیاج داشتیم و جبهه به من فشار میآورد، موشک تاو بود. در جبهه معروف بود «یک تاو، یک تانک» و این درست بود. می دانید که کسی که موشک تاو را شلیک میکند فقط تانک را در دوربین نگاه میکند. وقتی تانک را دید موشک را رها میکند. در دوربین آن نگاه میکند که تانک را ببیند، خودش با سیم هدایت میشود و میرود به هدف میخورد. برد موشک تاو 3 هزار و 200 متر است. موشک تاو اینقدر ارزشمند بود. از کشورهای مختلف به ما پیشنهاد میکردند. میرفتیم و قرارداد میبستیم و گشایش اعتبار میکردیم. من دیدم با امکانات ارزی کمی که برای دفاع داریم، نزدیک یک میلیارد دلار حبس موشک تاو بود. اعتباری که ایجاد میکردیم مرتباً تمدید میکردند و آخر هم نمیدادند و حتی جریمههایشان را هم میدادند که 100 هزار دلار و 200 هزار دلار جریمه میشد، اما موشک تاو نمیدادند. گفتم این توطئه دشمن است.
لذا متخصصین از جاهای مختلف را جمع کردم و یک موشک تاو را جلوی آنها گذاشتم و گفتم: «میخواهم تاو را بسازیم.» و این کار را با مهندسی معکوس کردیم. تاوی که در ایران تولید میشود تاوی است که امروز امریکا تولید میکند. به قول معروف نسل9 است. آنچه که از رژیم شاه برای ما مانده بود نسل7 بود. آنچه که الان داریم تولید میکنیم نسل9 است.
وقتی در سوریه بودم گفتند آقایی که قبلاً در شهربانی ایران بوده است درخواست ملاقات دارد. اسم کوچکش کریم بود. فامیلش یادم رفته است. در هتلی که من مهمان دولت سوریه بودم برای ملاقات آمد و حرف مرا تأیید کرد و گفت: «شما میخواستید از این کانالها تاو بخرید، ولی ندادند. چرا نمیروی مستقیم از امریکا بخری؟» من به او گفتم: «اگر امریکا میخواست به ما تاو بدهد، از آن کانالها به ما داده بود. کسی به ما تاو نمیدهد. ما سراغ امریکا نمیآییم.»
آیا این قبل از مک فارلین بود؟بله. در مورد مک فارلین هم من اصلاً اطلاع و دخالتی در اینباره نداشتم. مصلحت بود که وارد این جریان نشوم. شاید به دلیل روحیهای بود که داشتم اصلا مرا در جریان نگذاشته بودند.
احتیاجی نبود که از ضد انقلاب کمک بگیریم. ما اسلحههای شرقیمان را از بلغارستان، لهستان، مجارستان و کره شمالی میخریدیم و بعد وقتی به جمهوری خلق چین وصل شدیم، کشتیهای 30، 40 هزار تنی از جمهوری خلق چین میخریدیم. اسلحههای غربیمان را هم مستقیماً از دولت بیطرف سوئیس میخریدیم. بنابراین هیچ وقت نیاز نبود سراغ ضد انقلاب برویم و از آنها برای این کار کمک بگیریم.
رایزنیها و رفتوآمدهای مکرر دکتر محمدجواد لاریجانی، معاون بین الملل وزارت امور خارجه در سال 1367 به ژنو و نیویورک، یکی از عوامل اصلی پذیرش حداقلی درخواستهای ایران برای پایان جنگ بود. لاریجانی که با علی اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت اختلافات عمدهای داشت در گفتوگو با «ایران» به زمینههای دیپلماتیک پذیرش قطعنامه 598 میپردازد.
شما در زمان پذیرش قطعنامه 598 چه مسئولیتی داشتید؟
بنده در زمان تصویب قطعنامه 598 معاونت بینالملل وزارت امور خارجه را به عهده داشتم و مسئول مذاکرات مربوط به قطعنامه بودم البته تیمی از کارشناسان خبره دیپلماسی نظام با من در این زمینه همکاری داشتند.
روند تصویب قطعنامه 598 را توضیح بفرمایید؟ اجمالاً داستان قطعنامه به دو امر بر میگردد، یکی این که رژیم صدام با همکاری دولتهای مختلف، آغازگر جنگ و متجاوز به ایران بود که نکته جالب این بود که پرچم صلح را هم به دست داشت یعنی ضمن اینکه متجاوز بود دائماً مدعی آتشبس بودند و بعد از این که شکستهای اولیه را در خرمشهر و فاو و در بالای کردستان دیدند مرتباً پرچم صلح را به دست میگرفتند.
کشورهایی درصدد بودند که صدام را نجات بدهند مثل شوروی سابق و امریکا و کشورهای غربی تصمیم به تحت فشار گذاشتن ایران گرفتند تا دیگر نتوانیم جنگ را ادامه دهیم، چون شانسی دیگر برای توفیق صدام نبود. کشورهای پشتیبان رژیم صدام تصمیم داشتند قطعنامهای را در شورای امنیت تصویب کنند و ایران را به عنوان کسی که به تقاضای صلح پاسخ مثبت نمیدهد و جنگ افروز است، محکوم کنند و پس از آن برنامه داشتند که با ایران به طور مستقیم وارد درگیری بشوند البته آنها درگیری را در منطقه خلیج فارس با حمایتهای مختلف از صدام، لجستیک و عملی شروع کرده بودند.
دولتی مثل فرانسه هواپیمای جنگی سوپراتاندارد را با موشکهای لجستیک به صدام کرایه داده بود تا به کشتیها و شهرهای ما بزند و بهطور طبیعی است که در جنگ ورود کرده بود. امریکاییها حتی به شکل لجستیک هم کمک میکردند و سلاح شیمیایی میزدند تا رسید به آنجایی که هواپیمای مسافربری ما را هم زدند. خلاصه کلام این که کشورهای حامی رژیم صدام به دنبال یک قطعنامهای بودند که صرفاً مجوزی باشد برای حمله مستقیم خودشان به ایران و بتوانند علیه ایران وارد درگیری بشوند چون میدانستند که دیگر از صدام کاری بر نمیآید.
مبنی بر نظر مبارک حضرت امام(ره) ما نباید میگذاشتیم که پرچم صلح، دست عراق باشد چون در واقع ما قربانی تجاوز هستیم و پرچم صلح را ما باید در دست داشته باشیم.
نکته دیگری که نظر حضرت امام(ره) بود، این که باید متجاوز در این جنگ مشخص بشود، این مسئله در نظر حضرت امام خمینی(ره) حتی از مسئله غرامت جنگی هم بالاتر بود یعنی باید در تاریخ ثبت بشود که این جنگ را صدام شروع کرد و متجاوز صدام بود و با توجه به این جهات، ایده قطعنامه که علیه ایران بود به یک ایدهای با فعالیت ایران تغییر مسیر داد و این بود که ما اگر کمیتهای را میدیدیم که در سازمان ملل تشکیل میشد و مسئولیت جنگ را مشخص میکند ما میتوانستیم با آتش بس موافقت کنیم و این چیزی بود که امریکا و شوروی سابق هرگز انتظارش را نداشتند و به نحوی غافلگیرشان کرد.
به هر صورت این ایده که مورد تأیید حضرت امام(ره) بود بعد از مباحث خیلی زیادی که در سازمان ملل که در حدود بیش از دوهزار صفحه مذاکرات ایران و سازمان ملل انجام شد نتیجه طوری رغم خورد که قطعنامه تصویب شد. البته زمان پذیرش قطعنامه هم مهم بود آن زمانی که نظر مبارک حضرت امام(ره) بود آن زمان کمی جلوتر از این بود که اتفاق افتاد یعنی ما فاو را داشتیم و بخشهایی را از شمال کردستان عراق را هم داشتیم، منتها دولت آن زمان و برخی از عناصر نظامی پیشنهاد کرده بودند که ما کمی ادامه بدهیم و توان داشتن کارتهای برنده دیگری را هم داریم. البته امام(ره) به این نظر کارشناسی آن برادران، ضمن اینکه اعتقاد نداشتند، ولی قبول کردند و این روش حضرت امام(ره) بود که به نظرات کارشناسی توجه وافر داشتند.
به هر صورت ما قطعنامه را در همان زمان که پذیرفتیم عملاً جنگ با پیروزی جمهوری اسلامی ایران به پایان رسید چون پیروزی ایران معنایش این است که رژیم بعث صدام هیچ دستاوردی را نداشت و ضمناً سازمان ملل عراق را به عنوان متجاوز مشخص کرد و یکی از دلایل شکست صدام این است که صدام به کویت حمله کرد و کویت را گرفت که بگوید اگر من در ایران نتوانستم موفق باشم در کویت میتوانم پیروزی را به دست بیاورم و این استیصال حکومت صدام بود. خداوند متعال به پاسداری از خونهای پاک شهیدانی که به دست این رژیم ددمنش ریخته شد روزگاری تلخی را برای صدام رقم زد و در نهایت ذلت، صدام به دار مجازات آویخته شد.
به نظر حضرتعالی بازتاب پذیرش قطعنامه 598، چه در بعد داخلی و چه بعد بینالمللی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در سطح بینالمللی این یک پیروزی بزرگ برای ایران بود چون جلوی صدور یک مجوز برای تهاجمات عملی امریکا و برخی از کشورها را برای ایران گرفت و آنها در واقع نمیخواستند اتفاق بیفتد. معاون دبیر کل وقت سازمان ملل کتابی نوشته بود که در آن کتاب آورده بود که امریکاییها تهدیدش میکردند که چرا آنقدر تلاش میکنید که ایران قطعنامه را بپذیرد و ما (امریکا) دوست نداریم که این قطعنامه مورد قبول ایران قرار بگیرد و میخواهیم ایران آن را نپذیرد تا بتوانیم یک مستمسکی را داشته باشیم تا به ایران حمله کنیم. به نظر من از لحاظ بینالمللی این توفیق برای ایران بود که پرچم صلح را از دست صدام گرفت و صدام به عنوان متجاوز شناخته شد و سازمان ملل عراق را به عنوان متجاوز اعلام کرد.
در داخل البته نظرات مختلفی وجود داشت. حضرت امام(ره) به نحوی با تلخی این قطعنامه را پذیرفتند و تلخی این پذیرش به خاطر حوادثی بود که در جبههها اتفاق افتاده بود و در این حوادث دولت آقای میرحسین موسوی نقش منفی بسیار چشمگیری داشتند یعنی آقای موسوی برای این که مجدداً در پست نخست وزیری بماند دست به یک تحرکاتی زد و این تحرکات در جبههها آثار بسیار منفی از خودش باقی گذاشت. رزمندگان ما از تحرکاتی که در جبهه اتفاق افتاده بود راضی نبودند و معتقد بودند که باید دستاوردهای بیشتری برای جنگ داشته باشیم که البته این تا حدی میتوانست معقول باشد منتها آنچه که خداوند متعال مشیت میکند آن انجام میگیرد و دست کسی نیست و عاقبت امور، پیروزی قاطع جمهوری اسلامی در این جنگ تحمیلی بود.
با توجه به موضعگیریها و سخنان حضرت امام(ره)در مورد جنگ که میفرمودند جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم و سخنان ایشان در مورد ادامه جنگ، چند روز قبل از پذیرش قطعنامه 598 را چگونه ارزیابی میکنید؟جنگ جنگ تا رفع فتنه اتفاق افتاد. یعنی رزمندگان ما نبرد را تا لحظهای پیش بردند که از آن به بعد آغاز رفع فتنه بود یعنی وقتی که آتش درگیری رژیم بعث با ما فروکش کرد این آغاز نهایت کار صدام بود همانطوری که گفتم اگر صدام دستاوردی را در این جنگ داشت به کویت حمله نمیکرد و چون هیچ گونه پیروزی را به دست نیاورده بود به کویت حمله کرد که این آغاز بسیار مهمی برای پایان این فتنه بود. حضرت امام خمینی(ره) این را اتفاقاً قبل از رحلتشان پیش بینی کرده بودند یعنی قبل از حمله عراق به کویت، سفیر ما در کویت که به ایران آمده بود خدمت حضرت امام(ره) رسید و گفت که من دارم برمیگردم به کویت، به امیر کویت چه بگویم، حضرت امام(ره) فرمودند به ایشان سلام برسانید و بگویید این همه کمکی که شما به رژیم صدام کردید بدانید روزی که جنگ متوقف میشود و صدام هیچ گونه دستاوردی را ندارد حتماً به شما حمله خواهد کرد که نشان بدهد در جای دیگری به پیروزی رسیده است.
به چه میزان به بندهای قطعنامه 598 عمل شده است؟
برخی از بندهای قطعنامه 598 مانند آتش بس و بازگشت به مرزها و تعیین متجاوز کامل انجام شد و برخی از بندهایش مثل اینکه کسی که متجاوز است مسئولیت تجاوز را بر عهده داشته باشد اصلاً انجام نشد. بندهایی که مربوط است به امنیت خلیج فارس که بند بسیار مهمی است که تمام کشورهای خلیج فارس باید در یک امنیت دسته جمعی در آن وارد بشوند این هم انجام نشد و لذا بندهایی از قطعنامه 598 انجام گرفت و بندهایی از آن انجام نگرفت.
حضرتعالی زمانی که خبر پذیرش قطعنامه 598 را شنیدید در کجا بودید و چه احساسی پیدا کردید؟
من در تهران بودم و حضرت امام(ره) دستور دادند جلسهای تشکیل شد و بنده و آقای مهدوی کنی و رئیس جمهور و رؤسای قوا و دیگر مسئولین همه در آن جلسه شرکت داشتند و مرحوم حاج احمد آقا نامه حضرت امام(ره) را آوردند و برای مسئولین عمده کشور آن نامه را خواندند و در آن نامه حضرت امام(ره) گلایههایی را داشتند. از دولت آقای میر حسین موسوی و گلایههایی را از بخشهایی از نیروهایی که کار نظامی میکردند و در عین حال نظر خودشان را در مورد پذیرش قطعنامه 598 بیان کرده بودند و نامه حضرت امام(ره) یک سند تاریخی بسیار مهمی بود که حکایت از تیز هوشی، شجاعت، منش و روش حضرت امام(ره) در اداره مملکت را داشت. انصافاً امام(ره) وجودش رحمت بود و در این 10 سالی که ایشان رهبری نظام را برعهده داشت یک مدرسهای برای همه ما بود. ما نسلی هستیم که این کارآموزی سیاسی را در زمان حضرت امام(ره) انجام دادیم.
به نظر حضرتعالی جنگ را باید از طریق دیپلماسی و پای میز مذاکره به سرانجام رساند؟
البته این مخلوط کردن دو موضوع است؛ یکی این که دیپلماسی همیشه باید به عنوان مهد توان ملی باشد چه در جنگ و چه در صلح فرقی ندارد. حتی در زمان جنگ هم دیپلماسی باید بتواند دستاوردهایی که رزمندگان ما در جبههها به دست میآورند آن نتایج را نگهداری کند و در سطح بینالمللی و سیاسی ترجمه کند. بنده معتقدم دیپلماسی که پشتوانهای در سطح ملی نداشته باشد دیپلماسی حرافی است و خاصیتی ندارد، توان دیپلماسی ما در زمان جنگ به علت توان رزمندگان ما بوده است.
البته جنگها در دنیا به انواع مختلفی ختم میشود. بعضیها با تسلیم دشمن و بعضی با عقبنشینی دشمن و بعضی با خاتمه جنگ. این جنگی که ما در آن قرار گرفتیم بعد از شکستها و ضربات سنگینی که رزمندگان ما برپیکر متجاوز وارد کردند دشمن مجبور به قبول آتش بس شد. نکته مهم این است که صدام هرگز نمیخواست که به این صورت آتش بس را بپذیرد. صدام میخواست خوزستان را داشته باشد و شمال ایران را داشته باشد. وعده داده بود که تا تهران میآیم ولی همین صدام بدون هیچ دستاوردی و با حدود هشتاد میلیارد دلار قرض و حدود یک میلیون کشته و مجروح و خرابیهای فراوان، مجبور شد که قطعنامه را بپذیرد و این در واقع آغاز انجام کار صدام بود.
اسفندیار رحیم مشایی به خبرگزاری جمهوری اسلامی رفت تا در نشستی خبری اعلام کند که از سرلشکر سید حسن فیروزآبادی رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح شکایت می کند.
به گزارش رجانیوز، مشایی در ایرنا گفت:
به خاطر اتهاماتی که از سوی او به من وارده شده محق هستم از مسیر قضایی موضوع را پیگیری کنم و این کار را برای تنویر افکار عمومی انجام خواهم داد. ناچارم این اتهامات بد و موهن را از طریق دستگاه قضایی پیگیری کنم.
همچنین بنا به خبری که دفتر رئیس جمهوری به رسانه ها ارسال کرده است، مشایی شب گذشته در جمع تعدادی از دانشجویان گفته است: برخورد سطحی، چکشی و غیر عادلانه از سوی برخی اندیشمندان و فعالان حوزه دین با مباحث مطرح شده موجب تأسف است و موجب نهادینه شدن یک رفتار غلط در سطح عموم جامعه می شود.
مشایی در عین حال گفته است: بسیاری از واکنشها را دلسوزانه میدانم، اما معتقدم برخوردهای دور از استدلال و فاقد مبانی و آداب نقادی برخلاف هدفگذاری برخی دوستان، موجب اقبال جامعه به سوی دیدگاههای ارایه شده میشود، زیرا قاطبه مردم دلسوزی برای دین را با ناسزاگویی، اتهام زنی و بالا بردن صدا به رسمیت نمیشناسند و فقط برخورد انسانی، علمی و اخلاقی را میپسندند.
روز گذشته سردار فیروزآبادی با انتقاد شدید از طرح موضوعاتی چون مکتب ایرانی اظهار داشته بود: این قبیل اظهارات را انحراف و جرم علیه امنیت ملی و حمله به ارکان نظام مقدس جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی می دانیم.
آیت الله مصباح یزدی نیز در انتقاد از اظهارات مشایی در همایش ایرانیان خارج از کشور گفته بود:
کسانی که بیشرمانه مکتب ایران را بهجای مکتب اسلام معرفی می کنند، خودی نبوده غیرخودیاند و باید حواسمان جمع باشد. شما که ادعای خط امام می کنید، امام راحل در کدام سخنرانی خود از اسلام ده بار سخن نگفت و از ایران نام برد؛ ما که پیرو او هستیم باید همان روش را ادامه دهیم.
دکتر احمدی نژاد نیز امروز پس از جلسه هیات دولت، با حمایت از مواضع مشایی و اعلام این که فضای اندیشه و بحث باید باز باشد، نکته قابل توجهی را اعلام کرد:
برخی دنبال این هستند که موضوع دشمنان کشور، توطئه آمریکا، تحریم های غیرقانونی و همراهی برخی با آنان را به موضوع دست دوم و سوم کشور تبدیل کنند.
در روزهای گذشته طیف هایی از اصولگرایان که اکنون در صف منتقدان رئیس جمهور قرار دارند، حملات تندی به دولت کردند و ماجرای اظهارات مشایی را به مساله اول کشور تبدیل کردند و در این راستا به تسویه حساب با احمدی نژاد و دولت دهم پرداختند.
از سوی دیگر نیز شخصیت های برجسته ای مانند آیت الله مصباح یزدی و سردار سرلشکر فیروزآبادی به انتقاد از مواضع مشایی پرداختند اما کوشیدند تا با توصیه جدا کردن خط مشایی از احمدی نژاد، حمایتشان از دولت نهم و دهم را اعلام کنند.
همچنان که این شخصیت ها در چند سال گذشته صمیمانه و مقتدرانه حمایتشان از دکتر احمدی نژاد و دولتش را اعلام کرده بودند و به همین خاطر مورد هجوم شدید سران فتنه و باندهای قدرت و ثروت قرار گرفته بودند.
اکنون نیز به نظر می رسد، آقای اسفندیار رحیم مشایی به جای شکایت کردن از استوانه های واقعی انقلاب اسلامی مانند سردار بسیجی سید حسن فیروزآبادی از اظهارات اشتباه و البته تاویل پذیرش عذرخواهی کند تا مکر ماکرین مخالف دولت متدین و انقلابی به خودشان باز گردد.
در عین حال، مشخص نیست دلیل اصرار بر ادامه بیان اظهارات چیست و حتی اگر در خوشبینانهترین حالت این اظهارات از عمق خاصی برخوردار نباشد و دریافتهای منفی از آن ناشی از سوء برداشت بهدلیل ناتوانی گوینده در بیان باشد و تعمدی در زمینه تکرار اظهارات تأویلپذیر نباشد، ادامه این رویه موجب شکنندگی بیشتر وحدت است.
وزارت اوقات و امور اسلامی مغرب حدود هزار و هفتصد مسجد قدیمی در این کشور را در آستانه ماه مبارک رمضان بست.
واحد مرکزی خبر به نقل از بی بی سی عربی، این وزارتخانه اعلام کرد این مساجد پس از بازدید از بیست هزار مسجد در مغرب به منظور حفظ سلامت نمازگزاران بسته شد.
قرار است پانصد مسجد هم تخریب شود. این وزارتخانه تاکید کرد ده هزار مسجد دیگر هم در این کشور به بازسازی و تعمیر نیاز دارد.
قرار است مکانهایی برای برپایی نماز جماعت به جای این مساجد در مغرب در نظر گرفته شود.
شش ماه پیش، بر اثر فروریختن مسجدی در شهر مکناس مغرب، چهل و یک نفر کشته و دهها نفر زخمی شدند.